گنجور

 
جامی

غم رخم زرد می کند چه کنم

نفسم سرد می کند چه کنم

همچو اختر شراره آه مرا

آسمان گرد می کند چه کنم

شد تنم خاک و تند باد فراق

خاک را گرد می کند چه کنم

می دهد جان دلم ز مستی عشق

می جوانمرد می کند چه کنم

می کشم دردناک ناله ز دل

دل من درد می کند چه کنم

با دلم دور چرخ هر چه ز جور

می توان کرد می کند چه کنم

یار فرد است و بنده جامی را

از جهان فرد می کند چه کنم