چون مرا دولت آن نیست که دیدار تو بینم
به سر کوی تو آیم در و دیوار تو بینم
من که باشم که توانم گلی از باغ تو چیدن
اینقدر بس که یکی خار ز گلزار تو بینم
تا شدی شهره چو خورشید همه ماهوشان را
ذره سان بی سر و پا گشته هوادار تو بینم
زاهدان در هوس طوبی و اندیشه جنت
من در آن غم که چه سان قامت و رخسار تو بینم
چون به راه تو شود خاک تنم باد سلامت
چشم خونبار که باری قد و رفتار تو بینم
تویی آن یوسف ثانی که عزیزان جهان را
جان نهاده به کف دست خریدار تو بینم
نرسد هیچ کس ای جان به گرفتاری جامی
زین همه عاشق بیدل که گرفتار تو بینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.