نیاساید کس از افغان من جایی که من باشم
همان بهتر که هم خود همنشین خویشتن باشم
دهم تسکین خود هر شب که فردا بینمش در ره
ولی آن سنگدل ناید بدان راهی که من باشم
مرا بربود ذوق گفت و گوی آن پری زانسان
که چون دیوانگان پیوسته با خود در سخن باشم
چو همدردی نمی یابم که گویم درد خود با او
گهی با یاد مجنون گه به فکر کوهکن باشم
رقیبا تلخ گفتن تا به کی چندان زبان درکش
که یکدم گوش بر گفتار آن شیرین دهن باشم
چنان بربود خواب من که ناید چشم من بر هم
مگر وقتی که زیر خاک خفته در کفن باشم
چو شد در کار می پیمان تقوا جامی آن اولی
که پیمانه به کف با ساقی پیمان شکن باشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به بیان احساسات عمیق عاشقانه و تنهایی شاعر میپردازد. شاعر میگوید که بهتر است تنها بماند تا همدم خود باشد. او هر شب به یاد معشوقش تسلی مییابد، اما به درد و غم خود پی میبرد که معشوقش به سمت او نمیآید. در روزهای بیهمدردی، او دردهایش را با خود مرور میکند و به یاد شخصیتهای عاشقانهای مانند مجنون میافتد. شاعر از تلخی عشق و سختیهای آن سخن میگوید و مینالد که خواب از چشمانش رفته و تنها در خواب مرگ آرامش مییابد. در نهایت، او به پیمانهای عشق و میپردازد که در دنیاهای انسانی به سادگی شکسته میشوند.
هوش مصنوعی: کسی نباید نگران صدای من باشد، جایی که من حضور دارم، بهتر است که خودم تنها بمانم و همدم خودم باشم.
هوش مصنوعی: هر شب خود را آرام میکنم و به امید دیدن او در فردا صبر میکنم، اما آن سنگدل هرگز به راهی که من هستم نخواهد آمد.
هوش مصنوعی: من از زیبایی گفت و گوی آن پری مجذوب شدم و از آن زمان به طور مداوم مانند دیوانگان با خودم در حال صحبت هستم.
هوش مصنوعی: وقتی همدردی پیدا نمیکنم که بتوانم دردهای خود را با او در میان بگذارم، گاهی به یاد مجنون میفتم و گاهی هم به فکر کوهکن هستم.
هوش مصنوعی: ای رقیب، تا کی باید تلخ صحبت کنی؟ چقدر میتوانم این زبان تلخ را تحمل کنم، در حالی که من فقط یک لحظه میخواهم به گفتار آن شیرینزبان گوش بسپروم.
هوش مصنوعی: خواب من به قدری عمیق و شدید است که تنها زمانی چشمانم را خواهم بست که در زیر خاک و درون کفن استراحت کرده باشم.
هوش مصنوعی: وقتی در کار نوشیدن برای خود پیمانی از تقوا بگذارم، آن وقت من هم باید مثل ساقی که پیمانه را میشکند، عمل کنم و از آن پیمان تخطی کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو آمد روی بر رویم که باشم من که من باشم
که آنگه خوش بود با من که من بیخویشتن باشم
من آنگه خود کسی باشم که در میدان حکم او
نه دل باشم نه جان باشم نه سر باشم نه تن باشم
چه جای سرکشی باشد ز حکم او که در رویش
[...]
چو آمدم روی مهرویم که باشم من باشم
که آنگه خوش بوم با او که من بی خویشتن باشم
مرا گرمایهای بینی بدان کان مایه او باشد
برو گر سایهای بینی بدان کان سایه من باشم
من آنم کز خیالاتش تراشنده وثن باشم
چو هنگام وصال آمد بتان را بت شکن باشم
مرا چون او ولی باشد چه سخره بوعلی باشم
چو حسن خویش بنماید چه بند بوالحسن باشم
دو صورت پیش می آرد گهی شمع است و گه شاهد
[...]
مگو افسانه مجنون، چو من در انجمن باشم
ازو، باری، چرا گوید کسی؟ جایی که من باشم
کسی افسانه درد مرا جز من نمی داند
از آن دایم من دیوانه با خود در سخن باشم
رو، ای زاهد، که من کاری ندارم غیر می خوردن
[...]
اگر با ماه کنعان در ته یک پیرهن باشم
همان از شرم دوراندیش در بیت الحزن باشم
همان از خار خار شوق بر خاشاک می غلطم
اگر چون بوی گل با باد در یک پیرهن باشم
ندارد از پریشانی سخن غیر از تهیدستی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.