گنجور

 
جامی

ساقی به جدل حل نشود مسئله ما

می ده که ز حد می گذرد مشغله ما

در راه طلب بادیه کعبه چه باشد

صد بادیه کعبه و یک مرحله ما

این هرزه درایان همه در راه درآیند

گر بانگ درایی رسد از قافله ما

پشمینه سیاه از سبب زلف تو کردیم

در خرقه به زلف تو رسد سلسله ما

زد از دل ما شعله بر اوج فلک آتش

شد نور ده بزم ملک مشعله ما

ما را گله از خوی تو این ست که هر چند

کردیم گله گوش نکردی گله ما

جامی مطلب دولت وصلش که برون است

تحصیل چنین منزلت از حوصله ما