گنجور

 
حزین لاهیجی

طی می شود از مصرع آهی گلهٔ ما

طالع به وصال تو نویسد صلهٔ ما

یاران سبک سیر، رسیدند به منزل

چون نقش قدم، مانده به جا قافلهٔ ما

شایستهٔ برق است به صحرای ملامت

خاری که به خون تر نشد از آبلهٔ ما

پیرانه سر، آزادگی از عثثت نداربم

رگها شده درگردن ما، سلسلهٔ ما

ای بی خبران پای طلب رنجه مسازید

نزدیکتر از ماست به ما، مرحلهٔ ما

گر موج زند بر لب ما، تلخی عالم

هرگز نزند چین به جبین حوصلهٔ ما

دستان زن مستیم حزین ، تا نفسی هست

از عشق، نکونام بود سلسلهٔ ما

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
جامی

ساقی به جدل حل نشود مسئله ما

می ده که ز حد می گذرد مشغله ما

در راه طلب بادیه کعبه چه باشد

صد بادیه کعبه و یک مرحله ما

این هرزه درایان همه در راه درآیند

[...]

صائب

خوابیده تر از راه بود راحله ما

در سینه صحراست گره قافله ما

در دامن صحرای ملامت نتوان یافت

خاری که نچیده است گل از آبله ما

دیوانه به همواری ما نیست درین دشت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه