گرچه هر روزی ز صد ره کم نمی بینم تو را
خون همی گریم اگر یک دم نمی بینم تو را
هر بنا محکم ز سنگ است ای دلت چون سنگ سخت
چون بنای دوستی محکم نمی بینم تو را
عشق شد در دل مقیم ای عقل درد سر ببر
کاندرین خلوتسرا محرم نمی بینم تو را
بهر قتل عاشقان می دیدمت زین بیش غم
چون به بخت ما رسید آن هم نمی بینم تو را
طینت پاک تو گویی ز آب و خاک دیگر است
جنس آب و خاک این عالم نمی بینم تو را
از خم محراب ابرویش همانا غافلی
ای که هرگز پشت طاعت خم نمی بینم تو را
از تو هر مو بر تن جامی غمی دارد جدا
وز غم او یک سر مو غم نمی بینم تو را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.