من آن نیم که زبان را به هرزه آلایم
به مدح و ذم خسان نوک خامه فرسایم
حدیث سفله خزف، عقد گوهر است سخن
زهی سفه که من این را به آن بیارایم
به ژاژ خاییم از دست رفت مایه عمر
کنون ز حسرت آن پشت دست می خایم
ز شعر شعر کزین پیش بافتم امروز
جز آب دیده و خون جگر نپالایم
فضای ملک سخن گرچه قاف تا قاف است
ز فکر قافیه هر لحظه تنگ می آیم
سخن چو باد و من از فاعلات و مفعولات
ذراع کرده شب و روز بادپیمایم
سحر به ناطقه گفتم که ای به رغم حسود
به کارگاه سخن گشته کارفرمایم
کشم ز طبع سخن سنج رنج رخصت ده
که سر به جیب خموشی کشم بیاسایم
جواب داد که جامی تو گنج اسراری
روا مدار کزین گنج قفل نگشایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر، بیانگر احساسات شاعر درباره زبان و هنر سخنوری است. او به انتقاد از کسانی میپردازد که با زبان خود به مدح و ذم دیگران میپردازند و میگوید که سخن او باید از کیفیت و عمق بیشتری برخوردار باشد. شاعر از حسرت ضایعات زمان خود سخن میگوید و تأکید میکند که از شعرش تنها اندوه و درد به یادگار مانده است. او در تلاش است تا از محدودیتهای قافیه و قالب شعر فرار کند و به بیان آزادانهتر احساسات بپردازد. در نهایت، او به این نکته میرسد که سخن، گنجی پنهان است و نباید آن را به راحتی افشا کرد.
هوش مصنوعی: من کسی نیستم که با زبانم به سخنانی بیمحتوا و بیفایده بپردازم و به ستایش یا نکوهش افراد بیارزش بپردازم.
هوش مصنوعی: سخن بیارزش و نادرستی که از افراد پست و حقیر گفته میشود، نمیتواند ارزش و زیبایی چیزهای با ارزش را افزایش دهد. به عبارت دیگر، نمیتوان با حرفهای بیاساس، چیزی را که گرانبهاست زیباتر کرد.
هوش مصنوعی: در این بیت، گوینده از افسوس و حسرتی صحبت میکند که به خاطر از دست دادن عمر و زمان خود دارد. او به یاد میآورد که چگونه زمان با ارزشش را بدون بهرهوری گذشته و حال سپری کرده و حالا از این بابت دچار پشیمانی است. به عبارت دیگر، زندگیای که از دست رفته و حسرتی که بر دوش او سنگینی میکند، باعث میشود که احساس نارضایتی و دلتنگی کند.
هوش مصنوعی: امروز چیزی جز اشک و درد در دل ندارم، زیرا از شعرهایی که پیش از این سرودهام، هیچ چیز دیگری برایم باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: فضای ادبی هرچند وسیع و پر از ایدههاست، اما به خاطر دغدغههای قافیه و وزن شعر، هر لحظه احساس میکنم که به تنگنا و محدودیت میروم.
هوش مصنوعی: سخن همچون باد جاری است و من در تلاش هستم که با استفاده از هنر و مهارت خود، این سخن را به گونهای بیان کنم که روز و شب در آن مستغرق باشم.
هوش مصنوعی: صبح زود به زبانم گفتم که ای حسود، با وجود تو من توانستهام در کار سخنوری به عنوان استاد عمل کنم.
هوش مصنوعی: من از طبیعت خود دچار درد و رنج هستم، اجازه بده که سکوت اختیار کنم و درون خودم را بکاوم تا آرامش یابم.
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که تو جامی را دارا هستی که رازهایی ارزشمند در آن نهفته است. پس مراقب باش که از این گنجینه استفاده نکنم و قفل آن را باز نکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ببسته است پری نهانیی پایم
ز بند اوست که من در میان غوغایم
ز کوه قافم من که غریب اطرافم
به صورتم چو کبوتر به خلق عنقایم
کبوترم چو شود صید چنگ باز اجل
[...]
به دیدنت که من خو گرفته می آیم
بکش به غمزه که بر خویش می نبخشایم
چو بهر دیدن روی خودم بخواهی کشت
به خشم روی نتابی، گرت به خواب آیم
شبی به خواب نیاسوده ام، بیا که مگر
[...]
نرفت راه بیابان و خسته شد پایم
اگر به سر نرود راه، من به سر آیم
به جستوجوی تو آشفته میروم چون باد
مگر به سایهٔ سروت دمی بیاسایم
تو خود به جای خودی در مقام نعمت و ناز
[...]
به مهر داغ رسیده است جمله اعضایم
ز پای تا به سر خویش چشم بینایم
چه لازم است چو مجنون شوم بیابان گرد؟
که از غبار دل خود بس است صحرایم
نمی شود نشود داغ لاله ها ناسور
[...]
روم چو از سر کویش، نمیرود پایم
چو آب میروم و همچو ریگ بر جایم
به راه شوق، نشان تا ز نوک خاری هست
ز برگ لاله و گل، پا نمیخورد پایم
ز عشق بس که پریشانم، اهل عالم را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.