هستم ز جان غلامت اما گریز پایم
صد بارم ار فروشی بگریزم و بیایم
گاهم رقیب خوانی گاهی سگ در خود
آن نام را نخواهم وین لطف را نشایم
دل را صبوری از تو یک لحظه نیست ممکن
صد بارش آزمودم دیگر چه آزمایم
بست از تف دلم زنگ آیینه وار گردون
اکنون ز صیقل آه آن زنگ می زدایم
هرگه به قصد قتلم تیر جفا گشایی
بهر بقای عمرت دست دعا گشایم
هر چند با سگانت خوش نیست خودنمایی
خود را ز خیل ایشان هر لحظه می نمایم
هر دم مگو که جامی تا کی سخن گزاری
از شوق توست جانا کین نغمه می سرایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عواطف عمیق و پیچیده عاشقانه است. شاعر به عشق و وابستگی خود به معشوق اشاره میکند و از کشمکشهای درونیاش میگوید. او میگوید که هرچند از جان خود برای معشوق میگذرد، اما نمیتواند از خود فرار کند. شاعر به شکلی صادقانه و عاطفی بیان میکند که چگونه به شدت تحت تأثیر معشوق است و هر بار که تلاش میکند از او دور شود، دوباره به سوی او بازمیگردد. او همچنین به احساس ناامیدی و صبوری در عشق اشاره میکند و میگوید که هیچگاه نمیتواند از عشقش دور باشد. در نهایت، شاعر به دشواریهای عشق و تمایلش به حفظ رابطهاش با معشوق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: من از جان خود به تو وفادارم، اما دست من از تو کوتاه است. حتی اگر صد بار هم بخواهم خود را به تو بفروشم، باز هم نمیتوانم به تو نزدیک شوم و فرار میکنم.
هوش مصنوعی: گاهی تو را حریف میخوانم و گاهی خود را از او دور میکنم. به هر حال، به آن نام نیازی ندارم و نمیتوانم این محبت را نادیده بگیرم.
هوش مصنوعی: دل من حتی یک لحظه هم نمیتواند صبر کند. بارها این را امتحان کردهام، دیگر چه چیز را آزمایش کنم؟
هوش مصنوعی: از حسرت و غم عمیق دلم، دل آسمان مانند آینهای زنگ زده شده است. اما حالا با شدت و اشتیاق خود، آن زنگار را با ناله و آهی که میکشم، پاک میکنم.
هوش مصنوعی: هر بار که برای کشتن من تیر بیرحمی را به کار میگیری، من برای حفظ زندگیات دست به دعا برمیدارم.
هوش مصنوعی: با اینکه خوب نیستم و نمیخواهم با دیگران خود را نشان دهم، اما هر لحظه به نوعی خودم را در میان آنها نمایان میکنم.
هوش مصنوعی: هر لحظه از خودت بگو که این جام تا چه زمانی پر است. من به خاطر عشق تو این شعر را میسرایم، ای محبوب.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عالم گرفت نورم بنگر به چشمهایم
نامم بها نهادند گر چه که بیبهایم
زان لقمه کس نخوردهست یک ذره زان نبردهست
بنگر به عزت من کان را همیبخایم
گر چرخ و عرش و کرسی از خلق سخت دور است
[...]
در جستجوی وصلت، آن رهرو بلایم
کز فرق همچو شانه بگذشته خار پایم
یکپای در خرابات، پای دگر بمسجد
یکدست رهن ساغر یکدست در دعایم
تا سینه چاک کردم ناخن تمام فرسود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.