زار می نالم و کس نیست که گوید حالم
پیش آن ماه که از دوری او می نالم
پای هر جا نهد آن سرو کنم روز به چشم
چون شود شب روم و دیده بر آنجا مالم
غنچه گو ناز مکن هر دم و گل نیز که من
بلبل باغ توام وز همه فارغ بالم
هست هر برگ گلی بی تو مرا داغ دلی
وه که باغ و چمن آتشکده شد امسالم
آن دو رخ در نظر از موی میان هیچ مگو
زانکه این نکته دقیق و من مسکین لالم
قرعه وصل زدم یار ز رخ پرده فکند
لله الحمد که بس خوب برآمد فالم
لطف او گفت کمین بنده مایی جامی
رفت بر چرخ برین کوکبه اقبالم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دلتنگی و نالههای خود ناشی از دوری محبوبش سخن میگوید. او به زیبایی محبوبش اشاره میکند و میگوید که هر جا برود، چشمانش به جستجوی اوست. شاعر خود را بلبل باغ محبوب میداند و نشان میدهد که بیوجود محبوبش، همه چیز برایش بیمعنا و دردآور شده است. در نهایت، با اشاره به روشنگریای که به خاطر دیدار محبوبش به دست آورده، شکرگزار روز خوب خود میشود. شعر احساس عمیق عشق و اشتیاق را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: من در حالتی اندوهین و نالهزن هستم، اما هیچکس نیست که حال مرا بفهمد، حتی او که به خاطر دوریاش دلم به درد میآید.
هوش مصنوعی: هرجا که آن معشوق میرود، من هم روز را با چشم به او مینگرم و وقتی شب میشود، دوباره چشمدوخته به همان سو میروم و آنجا را میجویم.
هوش مصنوعی: گل نکن ناز و کرشمه، غنچه جان! چرا که من بلبل باغ تو هستم و از هر چیز دیگری بینیازم.
هوش مصنوعی: هر برگ گلی که دارم، بی تو بر دلم حسرتی بزرگ است و وای بر من که باغ و گلزار به محلی پر از آتش و اندوه تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: دو چهره زیبا را که در نظر دارم، از موهای میان آنها چیزی نگو. زیرا این نکتهای بسیار ظریف است و من، که مسکین هستم، نمیتوانم آن را بیان کنم.
هوش مصنوعی: من قرعه وصل را انداختم و یار از پس پرده صورتش را نمایان کرد. سپاس خدا را که پیشگویی من بسیار خوب به وقوع پیوست.
هوش مصنوعی: لطف او باعث شد که من در سایهی او قرار بگیرم و جامی از خوشبختی بر سرم ریخت که نشان از پیروزی و شانس من دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چهره بر خاک درت شب همه شب میمالم
چه کنم نیست جز این زر که شنیدی مالم
سالها شد که در این دیر مغان میگردم
آنچنان میگذرانم که مپرس احوالم
چون قدح خون جگر میخورم و میخندم
[...]
چون سر زلف تو ای دوست پریشان حالم
خود نپرسی که چگونه گذرد احوالم
کبریک سو نه و یک شب ز در وصل درآ
تا جهان بین جهان در کف پایت مالم
همچو خال سیهت حال تباهست مرا
[...]
بس که چون برگ خزان دیده پریشان حالم
سایه خود را به زمین می کشد از دنبالم
جگر پاره ولی نعمت سی روز من است
نکند دغدغه رزق پریشان حالم
کیست جز آینه و آب درین قحط آباد
[...]
کرده تا عشق تو چون نقش قدم پامالم
هیچکس نیست که حسرت نخورد بر حالم
در بیابان بلا، گو مدد خضر مباش
غم به هرسو که روم، میرود از دنبالم
چشم، مشتاق و حیا قفل زبان میگردد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.