بنمای ساعد ز آستین آن دم که خواهی بسملم
چون خواهیم خون ریختن باری به دست آور دلم
فارغ دلان را ده فروغ ای شمع مجلس بعد ازین
کین شعله های آه بس شبها چرا محفلم
جان مرغ طرف بام تو من می طپم بر خاک ره
عیسی دمی کو تا کند مرغی دگر ز آب و گلم
تو بار ره بستی و دل خود را ز طرف محملت
ناله کنان آویخته یعنی درای محملم
عمریست بیمار توام در کشتنم تعجیل کن
زیرا که غیر از تیغ تو نبود شفای عاجلم
چشمت به انبازی لب نقد دل از من می برد
آن در کمین بنشسته خوش وین کرده افسون غافلم
گفتی که جامی بگسل از فتراک من دست هوس
گر رشته جان بگسلد من دست از آنجا نگسلم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر عاطفی و پر احساس، به بیان عاشقانه و دردهای درونی شاعر میپردازد. شاعر از معشوق خود میخواهد که در moment مناسب، او را به عشق خود بسوزاند و به احساساتش پاسخ دهد. او به شمع مجلس تشبیه میکند که بعد از این، باید روشنایی عشق را به دل فارغدلها بیاورد. شاعر در تضاد با درد و رنجی که از فراق معشوق میکشد، از او میخواهد که تعجیل کند و جانش را با سلاح عشق نجات دهد. در نهایت، او به حال و هواي عاشقانهاش اشاره میکند و میگوید که حتی اگر جانش از عشق معشوق جدا شود، هیچگاه از آنجا دور نخواهد شد.
هوش مصنوعی: زمانی که میخواهی مرا با شمشیر خود به خون بریزی، دستم را از آستین خارج کن تا نشانت دهم که چقدر دلم برای این کار آماده است.
هوش مصنوعی: ای شمع مجلس، برای دلهای بیغم روشنی ببخش، زیرا این اشک و آه من شبها باعث شده که محفل من از دلسوزی پر شود.
هوش مصنوعی: جان من همچون پرندهای در بام تو بیش از حد شوق و هیجان دارد و در دل خاک، به یاد عیسا، در انتظار دمی هستم که شاید پرندهای دیگر از گل و آب زنده شود.
هوش مصنوعی: تو بار سفر را برداشتی و دل خود را با ناله به طرف محمل آویختهای، یعنی آمادهام که تا تو را همراهی کنم.
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که به عشق تو دچار بیماریام و در بهبود یافتن من عجله کن، زیرا جز شمشیر تو راه نجاتی برای من وجود ندارد.
هوش مصنوعی: چشمانت مانند بازیگرانی است که دل من را با خود میبرد، در حالی که آن کسی که به من نزدیک است و در کمین نشسته، با زیباییاش مرا فریب میدهد و غافلگیرم میکند.
هوش مصنوعی: گفتی که اگر از بند تو جدا شوم، دلم به دنبال خواستههایم خواهد رفت. اما من هرگز از آنجا دست نخواهم کشید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سینه شکافم هر سحر کاید صبا زان منزلم
باشد خورد زین رهگذر یک لحظه بادی بر دلم
چشمم ز خوبان خون فشان دل همدم آه و فغان
طبع بلاجو هم چنان باشد بدیشان مایلم
هستم ز مرغ بسته پر در دام زلفش بسته تر
[...]
دور از تو هرشب تا سحر گریان چو شمع محفلم
تا خود چه باشد حاصلی از گریهٔ بیحاصلم؟
چون سایه دور از روی تو افتادهام در کوی تو
چشم امیدم سوی تو وای از امید باطلم
از بس که با جان و دلم ای جان و دل آمیختی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.