با کس سخن مگو که من از غیرت آتشم
آهی مباد کز جگر گرم برکشم
من آن گلم که آتش سوزنده ام تمام
آن به که باد نسازد مشوشم
گر ناله یی کنم نه ز بیدردیم بود
من عاشق صبورم و با درد خود خوشم
چشم تو ساقیم شد و دشمن زرشک سوخت
او می خیال دارد و من زهر میچشم
از آه گرم و سرد نشد دیده روشنم
با آنکه همچو شمع همه شب در آتشم
آلوده دامنم نشماری که در رهت
چون آب دیده پاک دل و صاف و بیغشم
اهلی منم که چون سگ دیوانه روز و شب
سر گشته هر طرف ز پی آن پریوشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق عاشقانه و درد ناشی از عشق است. شاعر از غیرت و آتش درونش سخن میگوید و به شدت به درد خود مبتلاست، اما در عین حال کوششی برای آرامش و پذیرش درد دارد. او خود را مانند گلی توصیف میکند که در آتش عشق میسوزد و نشان میدهد که این درد بر او غلبه دارد. همچنین، عشق و اشتیاق او به معشوق را با تصاویری از شمع و آب دیده توصیف کرده و بر بیقراری و وفاداریاش تأکید میکند. در نهایت، او خود را به دیوانهای تشبیه میکند که بدون آرامش در پی معشوقش در تلاش است.
هوش مصنوعی: با کسی سخن نگو که من از غیرت آتشین خودم به شدت ناراحتم؛ ای کاش آهی هم نزنم که از دل داغدارم بیفتد.
هوش مصنوعی: من گلی هستم که آتش مرا میسوزاند، اما بهتر است که باد مرا بهم نریزد و بیقرار نکند.
هوش مصنوعی: اگر من نالهای میکنم، به این خاطر نیست که بیدرد هستم، بلکه من یک عاشق صبوری هستم و با درد خود سازگارم و از آن راضیام.
هوش مصنوعی: چشمان تو برای من همچون ساقیای هستند که شربت میریزد و در عین حال، دشمنی که زرشک را میسوزاند. او همواره در خیال توست در حالی که من زهر تلخی را میچشم.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه مثل شمع تمام شب در آتش سوختهام و به شدت ناله میزنم، اما چشمانم روشنایی نمیگیرد.
هوش مصنوعی: به تو قول میدهم که به خاطر تو با قلبی پاک و بیآلایش در راهت قدم میزنم و به هیچ چیز آلوده نمیشوم.
هوش مصنوعی: من انسانی هستم که مانند سگی دیوانه، روز و شب در حال گشت و گذار هستم و هر جا که فکر میکنم میتوانم او را پیدا کنم، میروم، به دنبال آن پریچهره هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ساقی من از خمار شبانه مشوشم
وقت است اگر به باده باقی کنی خوشم
آن آب هم طویله آتش به من رسان
باشم که یک زمان زنی آبی بر آتشم
الا به دست باده دوشین دواش نیست
[...]
من دوستدارِ رویِ خوش و مویِ دلکَشَم
مَدهوشِ چَشمِ مست و مِیِ صافِ بیغَشَم
گفتی ز سِرِّ عهدِ ازل یک سخن بگو
آنگَه بگویمت که دو پیمانه دَر کَشَم
من آدمِ بهشتیَم اما در این سفر
[...]
من غایبانه عاشق آن روی مهوشم
بی منت نظر به خیالی ازو خوشم
شد شوق تو فزون به تماشای سرو و گل
بالا گرفت ازین خس و خاشاک آتشم
غش می کنم به یاد لب لعل دلکشت
[...]
دل سوزد از غم رخ آن شوخ مهوشم
ساقی کجاست باده که بنشاند آتشم؟
دیوانه گر به دیر مغان رو نهم چه عیب
چون من اسیر مغبچگان پریوشم
گر نیست وجه بادهام اما پی پسند
[...]
همت بلند نام شد از طبع سرکشم
گوگرد احمر خس و خارست آتشم
با آن که سنگ را به نظر لعل می کنم
از خاک تیره است چو خورشید مفرشم
در قبضه تصرف گردون کج نهاد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.