فروغ روی تو خورشید و مه بس است مرا
جبینت آینه صبحگه بس است مرا
مرا چه حد که شود ابروی تو محرابم
نشان نعل سمندت به ره بس است مرا
چه غم که شاخ امل غنچه مراد نداد
دلم که بسته ز خون ته به ته بس است مرا
حجاب شد سر زلف سیاه پیش رخت
همین علامت بخت سیه بس است مرا
به عشق کهنه که نو شد اگر گنه کارم
خط عذار تو عذر گفته بس است مرا
نگویمت گه و بیگه دلم نگه می دار
گهی ز چشم خوشت یک نگه بس است مرا
کنم به باده چو جامی دلالت صوفی
همین معامله در خانقه بس است مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.