می رسی خندان و می گویی به پایم چشم مال
چشم می مالم مباد این خواب باشد یا خیال
از هلال هجر تو شد چشم خونبارم چو جوی
بر لب این جو دمی بنشین پی دفع ملال
پیش رویت خط لب گویی ز تاب آفتاب
سبزپوشان پا فرو کردند در آب زلال
کرده ام در ره نشان پای تو محو از سجود
سر نمی یارم بر آوردن دگر زین انفعال
چون شوم از حرف سودای تو خالی کان دو زلف
نقش بسته در سواد دیده من چون دو دال
شمع مجلس خواست دوش آتش زدن پروانه را
ساخت آتش گیره آن شعله مسکین پر و بال
جامی از شیرین لبان دارد سوال بوسه ای
لعل نوشین تو می داند جواب این سوال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر به زیبایی از احساسات خود نسبت به معشوق سخن میگوید. او با خنده و انبساط خاطر به حضور محبوب میرسد و همزمان از نگرانی و خستگی دل سخن میگوید. چشمانش از دوری معشوق به خون برخاسته و در پی راحتی است. او تصویر میکند که چگونه عشق و زیبایی محبوبش مانند آفتاب تأثیر عمیقی بر او دارد. شاعر همچنین به سرگشتگی و درهم آمیختگی عشق و غم اشاره میکند و در نهایت به سوالی در مورد بوسه و عشق میرسد که فقط معشوق میتواند به آن پاسخ دهد. این شعر نشاندهنده دلتنگی، عشق و زیبایی روحی شاعر است.
هوش مصنوعی: تو با لبخند به من میرسی و به من میگویی که چشمانم را به پای تو میمالم. آرزو دارم این لحظه خواب یا خیال نباشد.
هوش مصنوعی: چشم من از دوری تو پر از اشک شده است، مانند جویباری که در کنارهاش نشستهام. لحظهای در کنارم بمان تا غم و اندوهم را دور کنی.
هوش مصنوعی: در مقابل چشمانت، خط لب مانند تابش آفتاب، سبزپوشان را مینمایاند که پاهاشان را در آب زلال فرود آوردهاند.
هوش مصنوعی: من در مسیر عشق تو، چنان غرق در عبادت و خضوع هستم که نمیتوانم سر برگردانم و از این حالت کنارهگیری کنم.
هوش مصنوعی: وقتی از فکر و خیال تو بیرون بروم، گویی این دو زلف که به طور زیبا بر چشمانم نقش بستهاند، همواره در ذهنم باقی خواهند ماند.
هوش مصنوعی: دیشب شمع مجلس تصمیم گرفت پروانه را بسوزاند و این پروانه معصوم، به خاطر این شعله، تمام تلاشش را کرد.
هوش مصنوعی: جامی که در دست دارد، از لبان شیرین تو پر شده است و از تو میخواهد دلیلی برای بوسهای با طعم لعل تو را به او بدهی. خود تو پاسخ این سوال را میدانی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مهرگان آمد گرفته فالش از نیکی مثال
نیک وقت و نیک جشن و نیک روز و نیک حال
فال فیروزی و زرّست : آسمان و بوستان
کان یکی پیروزه جامه است این دگر زرّین نهال
گرد برگ زرد او بر چفته شاخ زرد خوش
[...]
اهل گردون دوش چون دیدند بر گردون هلال
خرمی کردند و فرخ داشتند او را بفال
با دعا و با تضرع دستها بر داشتند
پنج حاجت خواستند از کردگار ذوالجلال
نصرة دین و دوام دولت و امن جهان
[...]
تا شمر چون درع داودی شد از باد شمال
گشت چون تخت سلیمان گلبن از حسن و جمال
در ببارد از هوا هر ساعتی ابر بهار
مشگ پالد بر زمین هر ساعتی باد شمال
کرد چون عمان زمین را اشگ ابر قطره بار
[...]
عید را با مهرگان هست اتفاق و اتصال
هر دو را دارند اهل دولت و ملت به فال
اتفاق و اتصال هر دو بر ما خرم است
مرحبا زین اتفاق و حبذا زین اتصال
عید آیینی است کز وی هست ملت را شرف
[...]
بس کنید آخر محال ای جملگی اصحاب مال
در مکان آتش زنید ای طایفهٔ ارباب حال
زینهار و زینهار از گرم رفتن دم زنید
زین یجوز و لایجوز و خرقه و حال و محال
خرقهپوشان گشتهاند از بهر زرق و مخرقه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.