گنجور

 
جامی

سروی ست قامت تو ز بستان اعتدال

سر تا قدم لطیف تر از پیکر خیال

روح مقدس است که سلطان قدرتش

تشریف داد خلعتی از عالم مثال

نی روح اقدس است که از موطن بطون

بنموده در جمیل ترین مظهری جمال

آن نور پاک ظاهر و شخص تو مظهر است

باشد میان ظاهر و مظهر دویی محال

فرقی به جز تقید و اطلاق یافتن

نتوان میان ظاهر و مظهر به هیچ حال

زانت برم سجود که آن نور لم یزل

لایح بود ز لوح جمال تو لایزال

غیر از تو کیست مقصد جامی و مطلبش

یا مقصدی هلم و یا مطلبی تعال