هودج کیست بر این ناقه زرین خلخال
کش فتاده ست دو صد قافله جان در دنبال
هودج آن که اگر برفکند طرف نقاب
کوه و وادی شود از نور رخش مالامال
یاد روزی که پی محمل او می رفتم
بانگ زد بر سگ دنباله دو خود که تعال
پیش رفتم به غلط و او ز کرم خنده زنان
گفت کای عاشق شوریده ماکیف الحال
گفتمش سوختم از شوق تو تعجیل مکن
گرچه عمری و بود عادت عمر استعجال
گفت جامی بگشا بال جهان پیما را
تا به این مامن جانها برسی فارغ بال
ور تو را همت آن نیست مجاور می باش
در کهن منزل ما گرد دمن یا اطلال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف هودج (سرویس یا تابوت ویژه) میپردازد که بر روی یک ناقه زیبا قرار دارد. این ناقه آنقدر با ارزش است که جانهای بسیاری در پی آن هستند. شاعر به یاد میآورد که زمانی به دنبال این هودج میرفته و آن را با نوری شگفتانگیز توصیف میکند که باعث میشود کوه و دشت درخشان شوند. وی همچنین به گفتگو با یک دوست عاشق اشاره میکند که او را از شوق سوزانش مینوازد و از او میخواهد که عجله نکند. شاعر در نهایت بر این نکته تأکید دارد که اگر همت سفر کردن را ندارد، میتواند در خانه قدیمی و کنار باغ بماند.
هوش مصنوعی: کیست که بر این شتر طلایی نشسته و زینتهایش را به همراه دارد؟ دوصد کاروان جان در پی او به حرکت درآمدهاند.
هوش مصنوعی: اگر او را به زمین بیندازند، آن چهرهاش میتواند کوه و دره را از نور خود پر کند.
هوش مصنوعی: به یاد روزی هستم که به دنبال آن محمل حرکت میکردم، آن زمان صدایی به سگ خود داد و گفت بیا.
هوش مصنوعی: به جلو رفتم و اشتباه کردم، او با لبخند و با لطف گفت: ای عاشق دیوانه، وضعیت تو چه خبر است؟
هوش مصنوعی: به او گفتم که به خاطر شوق تو به سرعت عمل نکن. هرچند که عمر انسان کوتاه است و معمولاً عادت بر عجله است، اما من در این حال سوختهام.
هوش مصنوعی: بفرمایید لیوانی پر کنید تا روح آزاد بال پرواز کند و به این مکان آرامشبخش جانها برسد.
هوش مصنوعی: اگر تو شجاعت و اراده این را نداری که در کنار ما باشی، لااقل در مکانی نزدیک به ما بمان و از دور به دیدار ما بپرداز.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا گرفتم صنما وصل تو فرخنده به فال
جز به شادی نسپردم شب و روز ومه و سال
چه بود فالی فرخنده تر از دیدن دوست
چه بود روزی پیروزتر از روز وصال
بینی آن زلف سیاه از بر آن روی چو ماه
[...]
از هری گر سوی اوغان شوی، ای باد شمال
باز گویی ز هری پیش ملک صورت حال
گویی: آن شهر، کجا بود دل بخت بدو
شادمان همچو دل مرد سخی وقت نوال
بی تو امروز همی نوحه کند بخت برو
[...]
چه بود بهتر و نیکوتر از این هرگز حال
داد پیدا شد و پنهان شد بیداد و محال
باز رفته بکنار و شده آواره غراب
یافته شیر نیستان و شده دور شگال
ماه چونان شده کو را نبود هیچ خسوف
[...]
حاجب بوم یکی از سپید است بفال
. . . ایگانش چو جلاجل شده دمش چو دوال
خاصه را صید گرفتار میان چنگال
عامه مردم را داده از آن صید حلال
ای ترا کرده خداوند خدای متعال
داده جان و خرد و جاه و جوانی و جمال
حق آنرا که زبر دست جهانی کردت
که مرا بیهده بیجرمی در پای ممال
بکرم یک سخن بنده تامل فرمای
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.