هودج کیست بر این ناقه زرین خلخال
کش فتاده ست دو صد قافله جان در دنبال
هودج آن که اگر برفکند طرف نقاب
کوه و وادی شود از نور رخش مالامال
یاد روزی که پی محمل او می رفتم
بانگ زد بر سگ دنباله دو خود که تعال
پیش رفتم به غلط و او ز کرم خنده زنان
گفت کای عاشق شوریده ماکیف الحال
گفتمش سوختم از شوق تو تعجیل مکن
گرچه عمری و بود عادت عمر استعجال
گفت جامی بگشا بال جهان پیما را
تا به این مامن جانها برسی فارغ بال
ور تو را همت آن نیست مجاور می باش
در کهن منزل ما گرد دمن یا اطلال