آمدی سوی من و ز اشک خودم مانده خجل
که به ره پای تو چون سرو شد آلوده به گل
خون شد از رشک گلم دل، بنشین پیش دو چشم
که بشویم گلت از پای به خونابه دل
میل سیل مژه ام می کنی آری باشد
طبع ارباب کرم جانب سایل مایل
جاه و تمکین تو را هیچ گزندی مرساد
چون به سر وقت گدایان گذری مستعجل
جان ازان پاکتر آمد که بگیرد گردی
دامنش را چو کند در تن خاکی منزل
اینقدر لطف بس از جانب لیلی که گهی
به سر تربت مجنون گذراند محمل
تا غلام تو شد ای خسرو خوبان جامی
قاضی عشق به آزادی او بست سجل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساس خجالت و عشق خود نسبت به معشوق سخن میگوید. او با اشاره به آلودگی گلهایش به خاک، نشان میدهد که چگونه در برابر زیبایی معشوق احساس حقارت میکند. شاعر همچنین از محبت و لطف معشوق یاد میکند و بر این نکته تأکید دارد که عشق او از هر چیز دیگری پاکتر است. در ادامه، او بهنادیمی از غم و عشق مجنون به لیلی را بازگو میکند و به شکلی زیبا از سرنوشت خود به عنوان عاشق یاد میکند. در نهایت، شاعر به قضاوت عشق و آزادی در این رابطه اشاره میکند، که نشاندهنده پیچیدگی و زیبایی داستان عشق اوست.
هوش مصنوعی: تو به سمت من آمدی و من از اشکهایم شرمندهام، زیرا به خاطر قدمهای تو، مانند سروی که به گل آغشته شده، آلوده شدهام.
هوش مصنوعی: دل من از حسادت گلم به شدت جریحهدار شده است؛ بیا بنشین پیش چشمانم تا من گل تو را از پاهای خونین دل شستشو دهم.
هوش مصنوعی: میل و تمایل تو مثل جریان سیل به سمت چشمانم میآید. آری، این طبیعت افراد بخشنده است که به درخواست نیازمندان توجه کنند.
هوش مصنوعی: مقام و جایگاه تو هیچ صدمهای نخواهد دید، چون به طور ناگهانی بر گدایان گذر کنی.
هوش مصنوعی: روح انسانی از آنچه پاکتر است، میآید که اگر ذرهای از آلایش و گرد و غباری بر دامنش نشیند، به تن خاکیاش ببالید و در آنجا سکنی گزینند.
هوش مصنوعی: به خاطر محبت زیاد لیلی، گاهی بر سر مزار مجنون عبور کرد و در کنار آن محملی داشت.
هوش مصنوعی: وقتی که من خدمتگزار تو شدم، ای پادشاه زیبا، قاضی عشق برای آزادیام حکمی صادر کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بهنگام سخا ابر کف و دریا دل
مشتری خوار ز دیدار تو و ماه خجل
بر نوشته است بعمر ابدی ملک ترا
در ازل ایزد و در دست جهان داده سجل
ز سواران چگل خوار و خجل خیل عجم
[...]
ای نگاری که به حسن از تو زند حور مثل
ای غزالی که سزاوار سرودی و غزل
بر عرب هست ز بهر تو عجم را تفضیل
که عجم وصف تو گفته است و عرب وصف طلل
سرو زیر حُلّل و ماه بود زیر حلی
[...]
جرم خورشید چو از حوت درآید به حمل
اشهب روز کند ادهم شب را ارجل
کوه را از مدت سایهٔ ابر و نم شب
پر طرایف شود اطراف چه هامون و چه تل
سبزه چون دست به هم درزند اندر صحرا
[...]
ماجرایی که میان من و گردون رفتست
دوش بشنو که ترا شرح دهم از اوّل
تا سحر گه من و او دیده بهم بر نزدیم
بس که گفتیم و شنیدیم ز هرگونه جدل
در میان گفتمش ای از تو واز گردش تو
[...]
شتران مست شدستند، ببین رقص جمل
زُ اشتر مست که جوید ادب و علم و عمل
علم ما دادهی او و ره ما جادهی او
گرمی ما دم گرمش، نه ز خورشیدِ حمل
دم او جان دهدت روز نَفَخْتُ بپذیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.