لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
جامی

آمدی سوی من و ز اشک خودم مانده خجل

که به ره پای تو چون سرو شد آلوده به گل

خون شد از رشک گلم دل، بنشین پیش دو چشم

که بشویم گلت از پای به خونابه دل

میل سیل مژه ام می کنی آری باشد

طبع ارباب کرم جانب سایل مایل

جاه و تمکین تو را هیچ گزندی مرساد

چون به سر وقت گدایان گذری مستعجل

جان ازان پاکتر آمد که بگیرد گردی

دامنش را چو کند در تن خاکی منزل

اینقدر لطف بس از جانب لیلی که گهی

به سر تربت مجنون گذراند محمل

تا غلام تو شد ای خسرو خوبان جامی

قاضی عشق به آزادی او بست سجل

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
قطران تبریزی

ای بهنگام سخا ابر کف و دریا دل

مشتری خوار ز دیدار تو و ماه خجل

بر نوشته است بعمر ابدی ملک ترا

در ازل ایزد و در دست جهان داده سجل

ز سواران چگل خوار و خجل خیل عجم

[...]

امیر معزی

ای نگاری‌ که به حسن از تو زند حور مثل

ای غزالی‌ که سزاوار سرودی و غزل

بر عرب هست ز بهر تو عجم را تفضیل

که عجم وصف تو گفته است و عرب وصف طلل

سرو زیر حُلّل و ماه بود زیر حلی

[...]

انوری

جرم خورشید چو از حوت درآید به حمل

اشهب روز کند ادهم شب را ارجل

کوه را از مدت سایهٔ ابر و نم شب

پر طرایف شود اطراف چه هامون و چه تل

سبزه چون دست به هم درزند اندر صحرا

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

ماجرایی که میان من و گردون رفتست

دوش بشنو که ترا شرح دهم از اوّل

تا سحر گه من و او دیده بهم بر نزدیم

بس که گفتیم و شنیدیم ز هرگونه جدل

در میان گفتمش ای از تو واز گردش تو

[...]

مولانا

شتران مست شدستند، ببین رقص جمل

زُ اشتر مست که جوید ادب و علم و عمل

علم ما داده‌ی او و ره ما جاده‌ی او

گرمی ما دم گرمش، نه ز خورشیدِ حمل

دم او جان دهدت روز نَفَخْتُ بپذیر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه