من که مهر عارضت می ورزم از صبح ازل
نگسلم از زلف تو پیوند تا شام اجل
گر به دست باد نبود حل و عقد زلف تو
کی شود سوداییان عشق را یک عقده حل
شد رقیب آواره و جایش سگ کویت گرفت
بی دلان را خاست از جان نعره نعم البدل
محتسب قول و عمل را ناروا گوید ولی
نیست مطرب را روا قطعا به قول او عمل
در دلم زینسان که محکم شد اساس عشق تو
کی به طوفان غم و سیل بلا یابد خلل
دل محل توست تا گم شد به جست و جوی او
بر درت هر چند می جویم نمی یابم محل
هست در وصف رخت از گفته جامی مدام
گلرخان را غنچه سان رنگین ورقها در بغل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق و علاقه عمیق شاعر به معشوق است. او از آغاز آفرینش به این عشق پایبند بوده و نمیخواهد پیوندش را با معشوق قطع کند. شاعر به زیباییهای زلف معشوق اشاره میکند و ناتوانی خود در حل مشکلات عشق را بیان میکند. او از غم و درد عشق سخن میگوید و بیان میکند که حتی اگر مشکل و ناراحتی هم پیش بیاید، عشقش تغییر نخواهد کرد. همچنین، او از دلتنگی و جستوجوی معشوق در دل خود صحبت میکند و در نهایت به زیبایی ظاهری معشوق که یادآور گل و غنچه است، اشاره میکند. این شعر حاکی از احساسات عمیق، وفاداری و دلتنگی در عشق است.
هوش مصنوعی: من از آغاز خلقت عشق تو را در دل دارم و هرگز پیوند خود را با زلف تو نخواهم برید تا زمانی که عمرم به پایان برسد.
هوش مصنوعی: اگر باد نبود و زلف تو را به هم نمیریخت، چگونه میتوانستند عاشقان به آرامش و درمانی برسند؟
هوش مصنوعی: رقیب بیخانمان شده و جای او را سگی گرفته است. بیدلها از عمق جان خود فریاد میزنند که جایگزینی بهتر از او پیدا شده است.
هوش مصنوعی: محتسب به حرف و رفتار انسانها اعتراض میکند اما درباره مطرب، نظر او این است که حرفش تنها یک ادعاست و از آن پیروی نمیکند.
هوش مصنوعی: وقتی عشق تو در دلم به این قوت ریشه دوانده، دیگر هیچ طوفان غم و بلای روزگار نمیتواند آن را متزلزل کند.
هوش مصنوعی: دل انسان، مکان توست. هر چقدر هم که برای پیدا کردن آن تلاش کنم و به در خانهات بیایم، نمیتوانم آن را پیدا کنم.
هوش مصنوعی: در توصیف زیبایی تو، سخنان شاعر همیشه جاری است. چهرهات مانند گل، رنگین و دلرباست و برگهای رنگارنگ در بغل دارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ابر درافشان بگردون بر همی بندد کلل
باد مشک افشان درختان را همی بندد حلل
ساخته چون لحن مطرب فاخته دستان بسرو
خاسته چون بانگ عاشق ناله کبک از قلل
در چمن چون ساقیان گلبن همی دارد قدح
[...]
آفتاب شرق و غرب آن سرور نیکو نهاد
کز جمال روی خوب او بود مه را جمال
خسرو سیارگان بیرون شد از برج حمل
برج تو از فر خسرو یافت مقدار و محل
مال و گنج گاه قسمت کرد بر سهل و جبل
بست بستان را از گوهرهای گوناگون جلل
از جواهر شد مرصع باغ و بستان زین قبل
[...]
خاطری چون آتشم هست و زبانی همچو آب
فکرتی تیز و ذکایی رام و طبعی بیخلل
ای دریغا نیست ممدوحی سزاوار مدیح
وی دریغا نیست معشوقی سزاوار غزل
آفتاب مطلع اقبال قتلق سعد دین
ای بنور رای روشن کرده اسرار ازل
بر فراز بام قدرت هندوی چوبک زنست
پاسبان قلعه هفتم که خوانندش ز حل
چون بپرواز اندر آمد خامه سر سبز تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.