هر خون که خورد بی تو دل از ساغر فراق
بگشاد از رگ مژه ام نشتر فراق
بر چون خوریم از تو که تخم امید وصل
در کشتزار ما ندهد جز بر فراق
در باغ عشق سروی اگر هست و سوسنی
آن ناوک بلا بود این خنجر فراق
لاغر تنم به مسند وصل تو چون رسد
این رشته هست دوخته در بستر فراق
برخاست ز آب دیده ما هر طرف حباب
زد خیمه در نواحی ما لشکر فراق
هر دم مده به وعده فریبم که فارغ است
از نعمت وصال بلاپرور فراق
جامی ز دوست نامه وصل آرزو مکن
این بس که هست نام تو در دفتر فراق
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.