کی کنم با کان گوهر درج لعلت را عوض
لعل تو مقصود بالذات است و جوهر بالعرض
نیست مردن آنکه افتد غرقه خون صید تو
بلکه مسکین می دهد تیر تو را جان در عوض
تن مریض شوق تیغ توست بگذر بر سرش
چون به دست توست جان من علاج این مرض
گفته ای خواهم اسیری را نشان تیر ساخت
زین سخن امید می دارم که من باشم غرض
عشق تو آمد بلا آرام من در عشق صبر
لا لبلواک انقطاع لا لصبری منقرض
می کنم عض انامل بی لب نوشین تو
نیست زان حلوا انامل را نصیبی غیر عض
نیست بی جوهر عرض را جامی امکان وجود
لعل جانان جوهر آمد جان مشتاقان عرض
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای در ایجاد سماوات وجود تو غرض
جوهر ذات ترا جوهر افلاک عرض
این همه گوهر انجم که درین نه صدفست
پک گهر از صدف پاک ترا نیست عوض
در تجارات عمل هیچ به جز نقصان نیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.