دلم که شوق لبت داد شربت اجلش
به مهر خط تو شد مهرنامه عملش
چه جای طعن دلم را به مستی لب تو
چو داد باده ازین جام ساقی ازلش
کدام شیفته دل در کمند زلف تو بست
که عقل خنده نزد بر درازی املش
چو سنگ اساس جفا محکم است ازان دل سخت
کجا رسد ز نم چشم عاشقان خللش
خوشا مرقع صوفی که محتسب هر دم
کشد پیاله ز جیب و صراحی از بغلش
اگر چه در همه عمرش بدل نیافته ام
بس این که یافته ام همچو عمر بی بدلش
چو راند جامی ازان چشم آهوانه سخن
سرود بزم غزالان مست شد غزلش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فزود سیر و تماشا بر کن تن خللش
فرا رسید در آخر به حکم حق اجلش
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.