زهی مهر از رخت شرمنده مه نیز
ز خیل عشق تو سلطان سپه نیز
ز دست عشق تو داد از که خواهم
که دارد داغ عشقت پادشه نیز
مکن بی موجبی ما را گنهکار
چو کشتن می توانی بیگنه نیز
گذشتی دی به صد ناز و کرشمه
نکردی سوی مشتاقان نگه نیز
کمر بستی هلاک جان من شد
خدا را برشکن طرف کله نیز
چه خوش آباد شد کوی خرابات
فدایش باد مسجد خانقه نیز
قدم کی می نهی بر چشم جامی
که کم می داریش از خاک ره نیز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.