گنجور

 
جامی

هیچ نقلم به دهان چون دهنت نیست لذیذ

میوه ای پیش لبم چون ذقنت نیست لذیذ

نطق طوطی که به شکرشکنی مشهور است

با وجود لب شکر شکنت نیست لذیذ

می گزی لب عوض نقل به مستی آری

هیچ نقلی چو لب خویشتنت نیست لذیذ

یوسف عهد تویی ای گل و یعقوب منم

جز مرا رایحه پیرهنت نیست لذیذ

خانه از آینه شد بر تو گلستان زان رو

گشتن باغ و طواف چمنت نیست لذیذ

سرفرو کرده چو غنچه به گریبان خودی

زان شمیم گل و بوی سمنت نیست لذیذ

شور عشق است نمک خوان سخن جامی را

نمک افزای که طعم سخنت نیست لذیذ