نه پیکی که از ما پیامش برد
نه بادی که روزی سلامش برد
مرا طاقت دیدن او کجاست
که بی خود شوم هر که نامش برد
چو آن مه کند جلوه از طرف بام
فلک رشک بر طرف بامش برد
مرا سوی سرو سهی چون صبا
هوای قد خوش خرامش برد
بود سرمه دیده آن خاک راه
که مردم به صد اهتمامش برد
چه نیکوست بودن گرفتار او
خوش آن مرغ کو ره به دامش برد
به میخانه جامی به خود چون رود
مگر همت شیخ جامش برد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.