کو صبا تا ره به سرو خوش خرام من برد
گه سلام او رساند گه پیام من برد
در بیان شوق او هر لحظه چون اوراق گل
دفتر رنگین ز اشک لاله فام من برد
نامه من کی تواند برد قاصد پیش یار
چون ندارد هرگز آن یارا که نام من برد
شد دلم چون نافه خون تا آمد آن آهو به دام
وای من گر عشوه دهرش ز دام من بود
از خدا خواهم رسولی در دعا هر صبح و شام
تا به یار من دعای صبح و شام من بود
شد ز جام صبر کام عیش من تلخ ای طبیب
شربتی فرما که این تلخی ز کام من برد
ساقی بزمم خیال آن لب آمد جم کجاست
تا چو جامی جرعه عشرت ز جام من برد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این غزل شاعر به عشق و شوق خود برای معشوق میپردازد. او از صبای عشق قدردانی میکند که پیامهای عشق را به او میآورد. شاعر به زیباییهای معشوق اشاره کرده و میگوید که هر لحظه شوق او مانند گلهاست و غم دلش را به شدت احساس میکند. او آرزو میکند که کسی پیدا شود تا دعای او را به یار برساند و از تلخیهای عشق میگوید. در نهایت، شاعر از ساقی میطلبد که جرعهای از خوشی بدهد تا تلخیهای زندگی را از کامش بزداید. این ابیات بیانگر احساسات عمیق و اضطرابهای عاشقانه شاعر است.
هوش مصنوعی: ای نسیم، کجا هستی تا مرا به درخت خوشافراز ببرى؟ سلام مرا به او برسان و پیامی که برایش دارم، به او برسان.
هوش مصنوعی: هر لحظه که درباره شوق او صحبت میکنم، گویی مانند دفتر رنگینی است که با اشکهای من، به رنگ لالهها درآمده است.
هوش مصنوعی: نامه من چگونه میتواند به معشوق برسد، در حالی که قاصد هرگز یاری ندارد که نام من را ببرد؟
هوش مصنوعی: دل من مانند نافی پر از خون شده است تا آن آهو به دام من آمد. ای وای من، اگر زیبایی دوران به دام من بود.
هوش مصنوعی: من از خدا میخواهم هر روز و شب پیامی برای من بفرستد تا دعای صبح و شام من به محبوبم برسد.
هوش مصنوعی: از نوشیدن جام صبر، زندگیام تلخ شده است. ای پزشک، دارویی بیاور که این تلخی را از دهانم بردارد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، در میخانه به یاد لبهای او هستم، پس بیا و به من بگو جامی که در آن نوشیدنی لذتبخش است، کجاست تا من هم جرعهای از شادی را از جام خود بردارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرکه او را میل خاطر سوی ارزانی بود
او برنج و خواری ارزانی و ارزانی بود
من بچشم یار از آن خوارم که ارزان یافتست
چون ببینی خواری هرچیز ز ارزانی بود
بر جفای صد شبش ناید پشیمانی شبی
[...]
خسروا می خور که خرم جشن افریدون رسید
باغ پیروزی شکفت و صبح بهروزی دمید
در چنین صد جشن فرخ شادباش و شاه باش
کایزد از بهر تو این شاهی و شادی آفرید
ملک گیتی دولت عالی تورا دادست و بس
[...]
از برای بخشش آموزی چو اقبال و خرد
آفتاب از اوج خود شاگرد این درگاه باد
هر که را نور تجلّی بر دلش آید پدید
بس عجب نه گر چو موسی که برو ریحان شود
عیش من تلخ است بی تو ور بخواهد یک زمان
دو لب شیرین تو تلخ مرا شیرین کنند
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.