به گلگشت بهار این خاطر ناشاد نگشاید
ز گل بی روی تو جز ناله و فریاد نگشاید
گره شد در دلم زلفت چه گردم گرد بستانها
چو دانم کین گره از طره شمشاد نگشاید
اگر مقصود نی آزادی از سرو قدت باشد
صبا بند از زبان سوسن آزاد نگشاید
چه سود از روزن جنت اگر شیرین معاذالله
ز کوی خود دری در روضه فرهاد نگشاید
درآید هر که را بینی ز در یاری و غمخواری
در محنت سرای عاشقان جز باد نگشاید
مخوان زین پس به درس ای همدم از کوی خراباتم
که مشکل های عشق از خدمت استاد نگشاید
مگو جامی بدان مه کز غم خویشم رهایی ده
خلاص مرغ دام افتاده از صیاد نگشاید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ازین لیلی و شانم خاطر ناشاد نگشاید
به جز شیرین کسی بند از دل فرهاد نگشاید
چمن از دل گشایانست اما بر دل بلبل
که دارد قید گل از سنبل و شمشاد نگشاید
رگ باریک جانم خود به مژگان سیه بگشا
[...]
لب عاشق به حرف شکوه بیداد نگشاید
زبان بیدلان چون غنچه از هر باد نگشاید
چنین کز شش جهت راه امیدم بسته شد ترسم
که بر من آسمان هم ناوک بیداد نگشاید
دل آسوده را محبت کی به جوش آرد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.