گرنه یار از زلف برقع پیش روی خود کشد
جمله دلها را به دام آرزوی خود کشد
من ز سر گویی تراشیدم زهی سرگشتگی
گر سوار من خم چوگان ز گوی خود کشد
خاک کویش بر تنم باشد ز رحمت خلعتی
بعد قتلم غرق خون چو گرد کوی خود کشد
عشقبازی خوی شد مسکین دلم را با بتان
این همه بیداد بدخویان ز خوی خود کشد
چون تو می خواهم دلی از سنگ لیک آهن ربای
تا تو چون تیر افکنی پیکان به سوی خود کشد
چون صراحی پر برآمد تشنه لعلت ز می
هم چنان از بهر یک جرعه گلوی خود کشد
لب فروبند از سخن جامی که طوطی این همه
بینوایی در قفس از گفت و گوی خود کشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.