ز طاق ابروی تو پشت طاقتم خم شد
سرشک سرخ ز لعل توام دمادم شد
به وقت گریه ام ای دل به خون مدد فرمای
که بس که دیده من اشک ریخت بی نم شد
قدم چو حلقه خاتم خمیده بود ز غم
عقیق اشک به رویم نگین خاتم شد
هزار زخم کهن بود در دلم ز بتان
شکاف تیغ تو آن را به جای مرهم شد
ز بیم خوی تو سوی تو نگذرم بسیار
نه آنکه شوق لقای تو در دلم کم شد
سری به راه توام مانده بود ناشده خاک
بشارتی به رقیبان بده که آن هم شد
ز راه زهد و سلامت قدم بکش جامی
چو طور عشق و ملامت تو را مسلم شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بهار آمد و نخل روان ز عالم شد
بهار خرم عالم خزان ماتم شد
دریغ و درد که از سروران عالمگیر
بیادگار یکی مانده بود و آنهم شد
جهان سیاه شد از این عزا و چون نشود
[...]
کلابه کار پسر دوش بر سر خم شد
سر کلابه من در دکان او گم شد
شهی که محض وجودش بنای عالم شد
ز حکم اوست که بنیان شرع محکم شد
به آبیاری تیغش ز خون گمراهان
بهار گلشن شرع رسول خرم شد
هزار بار به کعبه نجف شرف دارد
[...]
خدا یگانا از دستبرد چرخ دغل
سه سال نام من از نامه ی جهان گم شد
چو از صحیفه ایام محو شد نامم
دلم چو دیده ز اندیشه در تلاطم شد
برای یافتن وی بدست باد صبا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.