خوش آنکه وصال تو میسر شده باشد
چشمم به جمال تو منور شده باشد
ریزم ز مژه اشک دمادم که بشوید
گر غیر تو در دیده مصور شده باشد
با هیچ برابر نکنم آنکه سر من
در پای تو با خاک برابر شده باشد
زین بیش مکن سرکشی ای شوخ و بیندیش
زان لحظه که آهم به فلک بر شده باشد
شد قامت من حلقه در آن فکر که دستم
در حلقه آن جعد معنبر شده باشد
هرگز به وفا با دگری عهد نبندم
گر خود ز جفا عهد تو دیگر شده باشد
جامی مکن اندیشه که تغییر نیابد
در حکم ازل هر چه مقدر شده باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زان سفله حذر کن که توانگر شده باشد
زان موم بیندیش که عنبر شده باشد
امید گشایش نبود در گره بخل
زان قطره مجو آب که گوهر شده باشد
بنشین که چو پروانه به گرد تو زند بال
[...]
از نامهام آن شوخ مکدر شده باشد
مرزاست به حرف فقرا تر شده باشد
دی نالهٔ گمکرده اثر منفعلم کرد
این رشته گلوگیر چه گوهر شده باشد
آرایشکوس و دهل از خواجه عجب نیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.