چو ترکش بسته از راه آن سوار نازنین آید
مرا تیر بلا بر سینه اندوهگین آید
بلا گویند می آید ز بالا راست است آری
بلای جان من اینک ازان بالای زین آید
گهی کاید چنین خندان و خوش خلقی شود کشته
معاذالله اگر ناگاه بر آهنگ کین آید
چو از توسن همی آیی فرو بر چشم من نه پا
دریغ آید مرا کان پای نازک بر زمین آید
به هر ناوک که سوی بیدلان اندازی از غمزه
مرا صد رخنه در جان صد خلل در کار دین آید
نهانی با تو رازی داشتم اکنون که فرصت شد
چه می آید رقیب رو سیه یارب همین آید
ز بی خوابی شبها اینچنین کامد به جان جامی
چه خوش باشد که آن بد روز را خواب پسین آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به قد فتنه گر چون در خرام آن نازنین آید
ز شوق آن قد و رفتار جنبش در زمین آید
چو آید بعد ایامی برون خلقی فتد در خون
اگر ماهی سهیلآسا برون آید چنین آید
به صیت حسن اول دل برد آنگه نماید رو
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.