سپاه دوست کزین سو سوار می گذرید
ز روی لطف به سوی فتادگان نگرید
سوی شکار شد آن ماه و من به ره ماندم
خدای را غم حال من شکسته خورید
به خواریم مگذارید بر ره افتاده
که پیش چشم من از جان و دل عزیزترید
قلاده سگ کویش به گردنم فکنید
کشان کشان ز پیش تا شکارگه ببرید
کرم کنید و ستانید نیم جان مرا
به خاک سم سمند سوار من سپرید
اگر شماره خیل سگان خویش کند
مرا به سهو هم از خیل آن سگان شمرید
نکرد در دلتان جای ناله جامی
دریغ کز غم ارباب درد بی خبرید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر احساس تنهایی و اندوه خود را بیان میکند. او میبیند که سپاه دوستانش به سمت دشمنان رفتهاند و به او توجهی ندارند. او در حسرت آن است که به جمع آنان بپیوندد، اما به دلیل شرایط ناگوارش نمیتواند. او از خداوند میخواهد که به حالش رحم کند و در این مسیر به او کمک کند. شاعر از دوستانش میخواهد که به جای کوه و دامان افتادهاش، به یاد او باشند و زحماتی که کشیده را فراموش نکنند. او حتی به بیاحترامیای که بر او روا داشته شده، اشاره میکند و میخواهد که حداقل پس از مرگش، او را در شمار سگان خود به یاد آورند. در نهایت، شاعر از درد و غم خود میگوید و از ناآگاهی دیگران نسبت به وضعیتش اندوهگین است.
هوش مصنوعی: سپاه دوست که از این سو میگذرد، با محبت به کسانی که در حال افتادن هستند نگاه نمیکند.
هوش مصنوعی: آن ماه به سوی شکار رفت و من در مسیر تنها ماندم. آه خدایا، برای حال من غمگین شدهام.
هوش مصنوعی: لطفاً اجازه ندهید که بر سرم بیفتد، چون به نظر من شما از جان و دل هم برای من عزیزتر هستید.
هوش مصنوعی: قلادهای که نشان از تعلق به او دارد را به گردن من بیفکنید، تا مرا با خود ببرند و به مکان شکار هدایت کنند.
هوش مصنوعی: لطفاً با مهربانی به من کمک کنید و جان نیمهجانم را بگیرید؛ زمانی که سم اسب سوار من بر زمین میافتد.
هوش مصنوعی: حتی اگر به اشتباه مرا به عنوان یکی از آن سگان بشمارید، باز هم من جزو همان جمعیت سگان هستم.
هوش مصنوعی: در قلب شما جایی برای ناله و اندوه وجود ندارد، شگفتا که از غم و درد کسانی که دچار رنج هستند، بیخبر هستید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فزود آتش من آب را خبر ببرید
اسیر میبردم غم ز کافرم بخرید
خدای داد شما را یکی نظر که مپرس
اگر چه زان نظر این دم به سکر بیخبرید
طراز خلعت آن خوش نظر چو دیده شود
[...]
بکربلا شد و کرب و بلا بجان بخرید
گشود بال و ازین تیره خاکدان بپرید
به روی دوست که رویش بچشم من نگرید
به خاک پاش که آن ره بروی من سپرید
با گذشتن از آن مو نشان بی چشمیست
چو چشم نیست شما را به چشم من نگرید
حرام باد شما را چه می خورید غمش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.