خاکی که زیر پای خود آن شوخ بسپرد
صد جان بها دهند اگر پا بیفشرد
مشتاق کعبه را ز بساط حریر به
ریگ حرم که در ته پهلو بگسترد
مویی شدم ز فقر و فنا کو قلندری
کین موی را به پاکی تجرید بسترد
گرمی مجو به مجلس واعظ که مستمع
گر باشد آتش از دم سردش بیفسرد
بر من به روز هجر ز جان نیست منتی
ایام مرگ را خرد از عمر نشمرد
من آن نیم که سرکشم از حکم تیغ او
صد بار اگر چو شمع سرم را ز تن برد
جامی حریف اهل درین بزمگه نیافت
بر وی مگیر خورده اگر می نمی خورد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساسات عمیق و رابطهاش با خاک و مکان مقدس کعبه اشاره میکند. او میگوید که حتی اگر جانهای بسیاری بخواهند، ارزشش به خاک زیر پای او نمیرسد. او از فقر و فنا سخن میگوید و نشان میدهد که در مقام یک قلندر، از رضایت و پاکی درونی بهرهمند است. همچنین به بیاحترامی به مجلسی که برعکس حرارت و شعف باید باشد، انتقاد میکند. شاعر به روزهای جدایی و مرگ اشاره کرده و بیان میکند که از حکم تقدیر سرپیچی دارد. در آخر، از این که در این مجلس هیچ رفیق و جامی پیدا نکرده، ابراز ناراحتی میکند و میگوید که خوردن می را در کنار دیگری نمیپسندد.
هوش مصنوعی: اگر زیر پای تو خاکی باشد که آن جوان خوشظاهر را در خود دفن کرده، برای آن خاک با ارزشترین جانها هم بها نمیدهند اگر بر آن پا بگذاری.
هوش مصنوعی: شخصی که به زیارت کعبه دلتنگ است، حتی با وجود فرشهای نرم و پر زرق و برق، به سادگی و خاکی بودن حرم شکوه و عظمت میدهد و آن را بر همه چیز ترجیح میدهد.
هوش مصنوعی: به دلیل فقر و نابودی به مرحلهای از سادگی و بیپروایی رسیدهام که به دنبال کسی هستم که این حالت من را به پاکی و خلوص رهبری کند.
هوش مصنوعی: به مجلس واعظ نروید و از صحبتهای او انتظار تاثیر نداشته باشید، زیرا اگر شنوندهای هم باشد، کلام سرد او به اندازهای بیاثر است که شعلهی آتش را خاموش میکند.
هوش مصنوعی: در روزهای جدایی، برای من هیچ انتظاری نیست و مرگ را به عنوان بخشی از عمرم، کوچک نمیشمارم.
هوش مصنوعی: من آن شخصی نیستم که تحت سلطه و تسلط دیگران قرار بگیرم، حتی اگر صد بار مانند شمع بسوزم و سرم از بدنم جدا شود.
هوش مصنوعی: هیچکس در این میخانه به جامی مانند او دسترسی ندارد، پس اگر او نوشیدنی نمینوشد، به او خرده نگیر.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بچهٔ کبوتر منقار سخت کرد
هموار کرد پرّ و بیوکند مویِ زرد،
کابوک را نخواهد و شاخ آرزو کند
وز شاخ سوی بام شود باز گردگرد
مشکین شود چو باد بزلف تو بگذرد
عاشق شود کسیکه بروی تو بنگرد
بر غالیه بماند بر عارض تو باد
گاهش برو بمالد و گه باز بسترد
گر پشت یابد از رخ تو لاله بشکفد
[...]
جز سوی نام نیک خردمند ننگرد
نام نکو بماند و این عمر بگذرد
سالار لولیان را گفتم برای خرد
از میخ هجو من خر خمخانه را بدرد
گفتا که میخ هجو تو . . . ون خوار آنخرست
. . . ون ما چی خاردان بره کش حرب فشرد
خر فرد بود میره با سهل دیلمی
[...]
ای از عدد یکی به هنر صدهزار مرد
دارند معطیان ز عطاء تو پیش خورد
از رشگ حرمت تو بزرگان مملکت
چون صبح و شمس بارخ زردند وبادسرد
از اولیای دولت در هیچ روزگار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.