گنجور

 
جامی

خاکی که زیر پای خود آن شوخ بسپرد

صد جان بها دهند اگر پا بیفشرد

مشتاق کعبه را ز بساط حریر به

ریگ حرم که در ته پهلو بگسترد

مویی شدم ز فقر و فنا کو قلندری

کین موی را به پاکی تجرید بسترد

گرمی مجو به مجلس واعظ که مستمع

گر باشد آتش از دم سردش بیفسرد

بر من به روز هجر ز جان نیست منتی

ایام مرگ را خرد از عمر نشمرد

من آن نیم که سرکشم از حکم تیغ او

صد بار اگر چو شمع سرم را ز تن برد

جامی حریف اهل درین بزمگه نیافت

بر وی مگیر خورده اگر می نمی خورد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

چون بچهٔ کبوتر منقار سخت کرد

هموار کرد پرّ و بیوکند مویِ زرد،

کابوک را نخواهد و شاخ آرزو کند

وز شاخ سوی بام شود باز گردگرد

عنصری

مشکین شود چو باد بزلف تو بگذرد

عاشق شود کسیکه بروی تو بنگرد

بر غالیه بماند بر عارض تو باد

گاهش برو بمالد و گه باز بسترد

گر پشت یابد از رخ تو لاله بشکفد

[...]

وطواط

جز سوی نام نیک خردمند ننگرد

نام نکو بماند و این عمر بگذرد

سوزنی سمرقندی

سالار لولیان را گفتم برای خرد

از میخ هجو من خر خمخانه را بدرد

گفتا که میخ هجو تو . . . ون خوار آنخرست

. . . ون ما چی خاردان بره کش حرب فشرد

خر فرد بود میره با سهل دیلمی

[...]

قوامی رازی

ای از عدد یکی به هنر صدهزار مرد

دارند معطیان ز عطاء تو پیش خورد

از رشگ حرمت تو بزرگان مملکت

چون صبح و شمس بارخ زردند وبادسرد

از اولیای دولت در هیچ روزگار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قوامی رازی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه