گنجور

 
عنصری

مشکین شود چو باد بزلف تو بگذرد

عاشق شود کسیکه بروی تو بنگرد

بر غالیه بماند بر عارض تو باد

گاهش برو بمالد و گه باز بسترد

گر پشت یابد از رخ تو لاله بشکفد

وز بیم غمزگان تو نرگس بپژمرد

نیرنگ جادوانه و ارتنگ چینیان

هر شب بنزد چشم و رخ تو که آورد

و آن صد هزار حلقۀ مشکین پر شکن

هر ساعتی بگرد گل تو که گسترد

چشم تر است مایۀ نیرنگ و دلبری

نرگس ندیده ام که بنیرنگ دل برد

طبعی بر آن دو زلف تو چندان گره فتاد

کش مرد هندسی به دو صد سال نشمرد

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
رودکی

چون بچهٔ کبوتر منقار سخت کرد

هموار کرد پرّ و بیوکند مویِ زرد،

کابوک را نخواهد و شاخ آرزو کند

وز شاخ سوی بام شود باز گردگرد

وطواط

جز سوی نام نیک خردمند ننگرد

نام نکو بماند و این عمر بگذرد

سوزنی سمرقندی

سالار لولیان را گفتم برای خرد

از میخ هجو من خر خمخانه را بدرد

گفتا که میخ هجو تو . . . ون خوار آنخرست

. . . ون ما چی خاردان بره کش حرب فشرد

خر فرد بود میره با سهل دیلمی

[...]

قوامی رازی

ای از عدد یکی به هنر صدهزار مرد

دارند معطیان ز عطاء تو پیش خورد

از رشگ حرمت تو بزرگان مملکت

چون صبح و شمس بارخ زردند وبادسرد

از اولیای دولت در هیچ روزگار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قوامی رازی
حمیدالدین بلخی

معلوم من نشد که زمانه کجاش برد؟

در بزم روزگار کجا خورد صاف و درد‌؟

دست امل ورا به کدامین طرف فکند

پای اجل ورا به کدامین زمین سپرد؟

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حمیدالدین بلخی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه