چیست می دانی صدای چنگ و عود
انت حسبی انت کافی یا ودود
نیست در افسردگان ذوع سماع
ورنه عالم را گرفته ست این سرود
آه ازین مطرب که از یک نغمه اش
آمده در رقص ذرات وجود
جای زاهد ساحل وهم و خیال
جان عارف غرقه بحر شهود
هست بی صورت جناب قدس عشق
لیک در هر صورتی خود را نمود
در لباس حسن لیلی جلوه کرد
صبر و آرام از دل مجنون ربود
پیش روی خود ز عذرا پرده بست
صد در غم بر رخ وامق گشود
در حقیقت خود به خود می باخت عشق
وامق و مجنون به جز نامی نبود
عکس ساقی دید جامی زان فتاد
چون صراحی پیش جام اندر سجود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف اوج احساسات و تجارب عارفانه میپردازد. صدای چنگ و عود به عنوان نماد موسیقی و عشق الهی معرفی میشود که میتواند روح را به وجد آورد. «انت حسبی، انت کافی» یعنی تو کافی هستی و خدایی. در ادامه، شاعر به تأثیر عشق و هنر بر وجود انسانها اشاره میکند و میگوید که عشق، وجود را به رقص درمیآورد و عارف را در دریای شهود غرق میکند. همچنین، زیباییهای عشق در صورتهای مختلفی خود را نشان میدهد و میتواند دلهای زاهدان را نیز از خود بیخود کند. در نهایت عشق و جنون به هم مرتبط میشوند و صوفیان را به تجلیات زیبایی و حقیقت میکشاند.
هوش مصنوعی: صداهای موسیقی چنگ و عود چه پیامی دارند؟ آیا تو برای من کافی و کافی هستی، ای عاشق مهربان؟
هوش مصنوعی: افسردگان فاقد توانایی برای شنیدن لذتهای موسیقی هستند، و در غیر این صورت، این سرود جهان را پر کرده است.
هوش مصنوعی: آه از این نوازنده که با یک آهنگش تمامی ذرات وجود را به رقص درآورده است.
هوش مصنوعی: زاهد تنها در حاشیهی خیال و توهم است، در حالی که عارف واقعی در عمق دریاچهی حقیقت و شناخت غوطهور است.
هوش مصنوعی: عشق، وجودی دارد که در واقعیتی بدون شکل و ظاهر است، اما در هر شکلی و نمایی میتواند خود را نشان دهد.
هوش مصنوعی: در لباس زیبایی لیلی، صبر و آرامش به نمایش درآمد و دل مجنون را به خود جذب کرد.
هوش مصنوعی: یک دختر باکره پردهای در برابر خود کشیده است و بر چهرهی وامق (عاشق) صد غم را گشوده است.
هوش مصنوعی: در واقع، عشق وامق و مجنون تنها به خاطر نام و داستانشان شناخته شدهاند و در حقیقت، خود به خود از دست رفتهاند.
هوش مصنوعی: دیدن عکس ساقی به من جامی مینوشاند که مانند صراحی، در برابر جام در حال سجده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نان آن مدخل ز بس زشتم نمود
از پی خوردن گوارشتم نبود
آمدم سوی سرای شمس دین
بازگشتم چون جمال او نبود
من چه خواهم کرد بی او آن سرای؟
تشنه را از ساغر فارغ چه سود؟
این بگفت و رفت از پیشش چو دود
هرچه بود اصلا همه آن هیچ بود
از قضا سرکنگبین صفرا فزود
روغن بادام خشکی مینمود
از قضا دیوانه ای در بند بود
قصۀ من هرچه گفتم میشنود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.