شب ماه عید را ز شفق چرخ جلوه داد
بر کف حریف لعل قبا جام زر نهاد
خونین دلی که بود جگر بسته اشک او
بر روی زرد یک سر ناخن جگر گشاد
نی نی که نعل زر به بساطی که یافت رنگ
از خون دشمنان ز سم اسب شه فتاد
شاهی که در مقام غلامیش ماه عید
خم کرد پشت خویش و پی خدمت ایستاد
جان رسیدگان به مواعید لطف او
چون طبع نارسیده به امید عید شاد
روزش بود همیشه ز بخت سعید عید
چشم بد زمانه ز عیدش بعید باد
جامی که ماه طلعت او دید و عید کرد
حاشا که هرگز آیدش از ماه عید یاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و شکوه شب عید صحبت میکند و تصاویری از جشن و سرور را به تصویر میکشد. او اشاره دارد به اینکه در این شب، حریفان با جامهای زرین و لعل قبا به جشن آمدهاند و حال و هوای عید را توصیف میکند. همچنین، شاعر از دل خونین کسانی سخن میگوید که به عشق و امید عید شاد زندگی میکنند. او به مقام پادشاه اشاره میکند که در مقام خدمت ایستاده و با صداقت و تواضع به خدمت میپردازد. در نهایت، شاعر از این میگوید که این روز همیشه باید خوش باشد و چشم زمانه از بدی به دور باشد، و یاد عید و شادی آن هرگز از دلها فراموش نشود.
هوش مصنوعی: در شب عید، نور ماه از افق پیدا شد و بر دست میهمانی، جام زرینی قرار گرفت که به رنگ لعل بود.
هوش مصنوعی: دل بیتاب و خونین او، که به خاطر درد و رنجی که کشیده، اشکهایش بر روی چهره زردش میریزد، در حالی که این درد و رنج هنوز هم در وجودش باقیست و یادآور آن زخمهای عمیق است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نعل زرینی که در بالای بساط قرار دارد، به دلیل خون دشمنان و سم اسب شاه، رنگین شده است. به عبارتی، زیبایی و زینت یک شیء ممکن است به دلیل حوادث و وقایع تلخ و دردناک به دست آید.
هوش مصنوعی: سلطانی که به خاطر خدمت به دیگران، به شکل یک غلام درآمد و برای خدمتگزاری، خم شد و پشت خود را به دیگران تقدیم کرد.
هوش مصنوعی: افرادی که به وعدههای محبت او رسیدهاند، مانند روح جوانی هستند که هنوز به بلوغ نرسیده و منتظر روزی شاد و خوش است.
هوش مصنوعی: روزهای او همیشه از خوش شانسی روشن و شاداب بود و امیدوارم که چشم زخم زمانه به این روزها نرسد.
هوش مصنوعی: جامی که زیبایی او را مشاهده کرد و جشن گرفت، هرگز یاد او را در روز عید فراموش نخواهد کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نرگس نگر، چگونه همی عاشقی کند
بر چشمکان آن صنم خَلُّخینژاد
گویی مگر کسی بشد، از آب زعفران
انگشت زرد کرد و به کافور بر نهاد
از باغ باد بوی گل آورد بامداد
وز گل مرا سوی مل سوری پیام داد
گفتا من آمدم تو بیا تا بروی من
آزادگان ز خواجه بنیکی کنند یاد
خواجه بزرگ ابوعلی آن بی بهانه جود
[...]
یک نیمه عمر خویش ببیهودگی بباد
دادیم و ساعتی نشدیم از زمانه شاد
از گشت آسمانی و تقدیر ایزدی
برکس چنین نباشد و برکس چنین مباد
یا روزگار کینه کش از مرد دانشست
[...]
تا آفریدگار مرا رای و هوش داد
بی کس ترم نیاید از خویشتن بیاد
آن روزگار شیرین چون باد بر گذشت
این روزگار تلخ همان بگذرد چو باد
گر باز روزگار مساعد شود مرا
[...]
غلبه فروش خواجه که ما را گرفت باد
بنگر که داروش ز چه فرمود اوستاد
گفتا که پنجپایک و غوک و مکل بکوب
در خایه هل تو چنگ خشنسار بامداد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.