دردا که یار جانب ما را نگه نداشت
آیین مهر و رسم وفا را نگه نداشت
شد خاک پای در ره او صد خداشناس
فارغ گذشت و راه خدا را نگه نداشت
چشم حوادثش مرساد ار چه غمزه اش
از سینه ام خدنگ جفا را نگه نداشت
در غیرتم ز باد که از چشم مردمان
چون سرمه خاک آن کف پا را نگه نداشت
صوفی صفای دل به غم غیر تیره ساخت
آیینه خدای نما را نگه نداشت
هر جا که شد مقیم درت حرمتی نیافت
چون در صف سگان تو جا را نگه نداشت
جامی پس از دعای وصالت ز هجر سوخت
افسوس ازین دعا که بلا را نگه نداشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل در حریم وصل تو، پا را نگه نداشت
داغم ازین سپند که جا را نگه نداشت
روشن نشد چراغ دل و دیده اش چو شمع
هر سر که زیر تیغ تو پا را نگه نداشت
پنهان نگشت در دل صد چاک، راز عشق
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.