به کعبه گر ننمایی جمال خود ما را
ز خون دیده کنم لعل ریگ بطحا را
به دور حسن تو از مهره وفا پرداخت
مشعبد قدر این حقه های مینا را
ز شوق طوق سگان در تو گردانند
مسبحان فلک سبحه ثریا را
به ترک عشرت امروز چون کنم که کسی
ضمان نمی شود از من حیات فردا را
مریض آن لبم ای ناله چون رسی به فلک
بپرس شرح مداوای من مسیحا را
کناره کن ز جهان تا رسی به مامن عشق
به کوه قاف طلب آشیان عنقا را
حریم میکده جامی مقام پاکان است
داغ زرق بشو خرقه مصلا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و زیبایی میپردازد، با اشاره به کعبه که نماد عشق و جاذبهای الهی است. شاعر به زیبایی معشوق اشاره میکند و ابراز longing و اشتیاق او برای رسیدن به عشق را نشان میدهد. او به تضاد بین لذتهای دنیوی و عشق واقعی اشاره میکند و از سختیها و دردهای عشق سخن میگوید. در نهایت، شاعر خواستار دوری از دنیای مادی برای رسیدن به کمال و آرامش در آشیان عشق است.
هوش مصنوعی: اگر به کعبه روی نیاوری، من با اشکهای خود، لعل سرخ رنگ ریگهای بَطحا را خواهم ساخت.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی تو، از عشق و وفا سرمایهگذاری کردهام و ارزش این مهرههای مینا را میدانم.
هوش مصنوعی: از عشق و علاقه به تو، در گردن سگان طوق بگذارند و آسمانها هم مانند مروارید، ستارههای ثریا را به هم پیوند بزنند.
هوش مصنوعی: امروز نمیتوانم از خوشی و لذت دست بکشم، چون هیچکس نمیداند فردا چه بر سرش میآید و آیا زندگی ادامه خواهد داشت یا نه.
هوش مصنوعی: من به خاطر آن لب تو بیمار هستم، ای نالهی جانسوز، وقتی به آسمان رسیدی، بپرس از مسیحا چه راهی برای درمان من وجود دارد.
هوش مصنوعی: از دنیای مادی فاصله بگیر تا به پناهگاه عشق برسی و برای یافتن مکان پرندهی افسانهای (عنقا) به کوه قاف برو.
هوش مصنوعی: مکان مقدس میکده جایی است که بندگان پاک در آن حضور دارند. بنابراین، زرق و فریب را کنار بگذار و لباس مخصوص عبادت را کنار بزن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دو زلف تو صنما عنبر و تو عطاری
به عنبر تو همی حاجب اوفتد ما را
مرا فراق تو دیوانه کرد و سرگردان
ز بهر ایزد دریاب مر مرا یارا
بمان بر تن من زلف عنبرینت که هست
[...]
اسیر شیشه کن آن جنیان دانا را
بریز خون دل آن خونیان صهبا را
ربودهاند کلاه هزار خسرو را
قبای لعل ببخشیده چهره ما را
به گاه جلوه چو طاووس عقلها برده
[...]
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسّر نمیشود ما را
تو را در آینه دیدن جمال طَلعت خویش
بیان کند که چه بودَست ناشکیبا را
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
[...]
به سرنمی شود از روی شاهدان ما را
نشاط و خوش دلی و عشرت و تماشا را
غلام سیم برانم که وقت دل بردن
به لطف در سخن آرند سنگ خارا را
به راستی که قبا بستن و خرامیدن
[...]
زمانه حله نو بست روی صحرا را
کشید دل به چمن لعبتان رعنا را
هوای گل ز خوشی یاد می دهد، لیکن
چه سود چون تو فرامش نمی شوی ما را
ز سرو بستان چندین چه می پرد بلبل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.