آن نه خط است که گرد رخ زیباش گرفت
دل ما سوخت بسی دود دل ماش گرفت
طوطیانند فرو برده به شکر منقار
یا خط سبز لب لعل شکرخاش گرفت
نقش پابوس ویم نیست همین بس که چو شد
در رهش سوده تنم نقش کف پاش گرفت
نه دل است این به برم بلکه دلم از غم عشق
شد جدا قطره ای از خون جگر جاش گرفت
گفت دامان وصالت بنهم بر کف و رفت
اشک من گوشه دامان به تقاضاش گرفت
ساقی امروز به نقدم قدحی چند بده
رغم آن را که غم نسیه فرداش گرفت
دل در آن زلف سیه شد بگسل جامی ازو
بر حذر باش ز دیوانه که سوداش گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.