گنجور

 
جامی

باز هوای چمنم آرزوست

جلوه سرو و سمنم آرزوست

نکهت گل را چه کنم ای نسیم

بویی ازان پیرهنم آرزوست

توبه ز می کردم و آمد بهار

ساقی توبه شکنم آرزوست

پرسش اگر نیست بگو ناسزا

کز دهنت یک سخنم آرزوست

من کیم و بزم تو لیکن ز دور

دیدن آن انجمنم آرزوست

زیستنم با تو میسر مباد

بی تو اگر زیستنم آرزوست

بیش مگو جامی ازان لب سخن

کین سخنان زان دهنم آرزوست