وه که باز از کف من دامن مقصود برفت
یار دیر آمده از پیش نظر زود برفت
تن که آزرده تیغ ستمش بود بماند
جان که آویزه بند کمرش بود برفت
وعده می کرد که دیگر نروم راه فراق
تا چه کردم که نه بر موجب موعود برفت
دل که از خون رخم اندود برو گو که خوشم
که به بازار غم آن قلب زراندود برفت
بود خوشنودیش آن کز غم او جان بدهم
لله الحمد کزین غمزده خوشنود برفت
خبر فرقت او داد و شد آواره رقیب
زد به ویرانه ما آتش و چون دود برفت
جگری شد رخ جامی که ز غم کاهی بود
بس کش از دیده سرشک جگرآلود برفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.