از خارخار عشق تو در سینه دارم خارها
هر دم شکفته بر رخم زان خارها گلزارها
از بس فغان و شیونم چنگی ست خم گشته تنم
اشک آمده تا دامنم از هر مژه چون تارها
ره جانب بستان فکن کز شوق تو گل در چمن
صد چاک کرده پیرهن شسته به خون رخسارها
تا سوی باغ آری گذر سرو و صنوبر را نگر
عمری پی نظاره سر بر کرده از دیوارها
زاهد به مسجد برده پی حاجی بیابان کرده طی
آنجا که کار نقل و می بیکاری است این کارها
هر دم فروشم جان تو را بوسه ستانم در بها
دیوانه ام، باشد مرا با خود بسی بازارها
تو داده بار هر خسی من مرده از غیرت بسی
یک بار میرد هر کسی بیچاره جامی بارها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عواطف عمیق عشق و دردهای ناشی از آن میپردازد. شاعر از زخمهایی که عشق بر دلش گذاشته و شوقی که در دل دارد سخن میگوید. او با ذکر احساساتش، از شکوفههای عشق و گلی که در دلش میکارد، میگوید. همچنین به ناآرامی و بیقراری خود اشاره میکند و میگوید که چگونه این احساسات باعث درد و رنج او شده است. در انتها، شاعر به این نکته میرسد که در این عشق، هر کس به نوعی دچار مشکلات و چالشهایی میشود، اما او با این حال حاضر است جانش را فدای عشق کند.
هوش مصنوعی: من در دل خود عشق تو را حس میکنم و درد آن را تحمل میکنم. هر لحظه از این درد، زیباییها و شکوفههایی به وجود میآید که چهرهام را زینت میبخشد.
هوش مصنوعی: به خاطر فریاد و نالههای زیاد، بدنم خمیده شده و اشکهایم به دامنم رسیدهاند، مانند رشتههایی که از هر مژهام آویزان شدهاند.
هوش مصنوعی: به روستای بستان برو، زیرا از عشق تو گلها در چمن به قدری زیبا شدهاند که لباسهایشان را به خاطر زیبایی و خونرنگی چهرهها پاره کردهاند.
هوش مصنوعی: به سمت باغ برو و توجه کن به سرو و صنوبر، که سالهاست برای دیدن باغ سر خود را از بالای دیوارها بالا بردهاند.
هوش مصنوعی: زاهد به مسجد رفته و به دنبال حاجتی است، اما در این میان، در جایی که تنها کارها به بیکاری و تفریح میگذرد، به مسائلی دیگر میپردازد.
هوش مصنوعی: من هر لحظه جانم را به تو میفروشم و بوسهای از تو میخواهم. من دیوانهوار دوستت دارم و برایم مهم نیست که چقدر راهها و بازارها را پشت سر بگذارم.
هوش مصنوعی: تو نیروی تحمل و شکیبایی هر انسان بیارزش را به دوش میکشی. من از شدت غیرت و حساسیت، به شدت دچار زحمت و رنج هستم. هر فرد ناچیز یک بار میمیرد، اما من بارها به خاطر این احساسات مردهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بی تو گلهای چمن شسته به خون رخسارها
خار است بی رخسار تو در دیده گلزارها
شد پوستم بر استخوان چون چنگ خشک و از فغان
رگها نگر اینک بر آن افتاده همچون تارها
تا آفتاب و روی مه دیدند آن زلف سیه
[...]
ای آنکه جانم سوختی با داغ محنت بارها
دارم من آشفته دل با سوز عشقت کارها
گرچه میان آتشم با داغ درد تو خوشم
عاقل اگرچه میکند بر حال من انکارها
با یادت ای پیمان گسل خالی شد از اغیار دل
[...]
بندم به سینه دمبدم از سیم مژگان تارها
وز دل بر این قانون ز غم بیرون دهم آزارها
تا لعل شکر خای تو شد قیمتی کالای تو
درهر سر از سودای تو شوریست در بازارها
باشدکه یک گلبرگ تر آید چو رویت در نظر
[...]
ای از بهار حسن تو بر چهرهام گلزارها
در سینه زان گلزارها دارم خلیده خارها
از نیش هجرش متصل کو رشته جانم گسل
چون دوخت نتوان چاک دل زان سوزن و زین تارها
در کلبه غم گر برم آیی نیابی پیکرم
[...]
ای بیتو از خون بسته گل مژگان من بر خارها
خار است دور از روی تو در چشم من گلزارها
هرچند کز آب بقا باشد خضر دور از فنا
بیند شهیدان تو را میرد ز حسرت بارها
خوش پای داری آنچنان کز دیدن آن ناتوان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.