چو اشک خویشتن غلتم میان خاک و خون شبها
ز رشک آنکه بینم جام می را لب بر آن لبها
شدی مشهور شهر آنسان که همچون سوره یوسف
همیخوانند طفلان قصه حسنت به مکتبها
به خواب ار بر درت یابند جا جانهای مشتاقان
به بیداری کجا آیند دیگر سوی قالبها
ز تو هرشب ز بس یارب رود بر آسمان افتد
ملایک را غلط در سبحه از غوغای یاربها
تنم را ز آتش دل هر دم افزاید تبی دیگر
خدا را ای اجل رحمی که جانم سوخت زین تبها
شدم بدبخت ز اشک خود نشد آری مرا هرگز
سعادتمندیی روزی ازین سیاره کوکبها
ز هفتاد و دو ملت کرد جامی رو به عشق تو
بلی عاشق ندارد مذهبی جز ترک مذهبها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عمیق عشق و غم خود سخن میگوید. او در شبها به دور از محبوبش اشک میریزد و از دیدن محبوب در حال نوشیدن شراب حسرت میخورد. محبوب او به شهرتی دست یافته که کودکان در مدارس داستان زیباییاش را میخوانند. شاعر از بیخوابی و شوقی میگوید که در خواب، به در محبوب نمیرسد و در بیداری نیز جایی ندارد. احساس عذاب و تب در دل او به شدت است و از خداوند درخواست رحمت میکند، زیرا این حس دردناکی که دارد او را رنج میدهد. در نهایت، اشاره میکند که عشق او فراتر از اعتقادات دینی است و او هیچ مذهبی جز عشق ندارد.
هوش مصنوعی: در شبها، وقتی که در میان خاک و خون غرق میشوم و اشکهای خودم را میریزم، حسرت میخورم به خاطر این که آن محبوب را میبینم که لب بر جام میگذارد.
هوش مصنوعی: به طور خلاصه، تو به قدری در شهر معروف و محبوب شدهای که بچهها در مدارس همچون داستان یوسف، زیبایی تو را روایت میکنند.
هوش مصنوعی: اگر در خواب تو را بیابند، پس جانهای مشتاق در بیداری چگونه خواهند آمد و دیگر به کدام سمت بدنها خواهند رفت؟
هوش مصنوعی: هر شب به خاطر تو، از شدت شور و شوق، فرشتگان در آسمان به اشتباه در ذکر و نیایش خود سردرگم میشوند و صدای "یارب" آنها به حدی بلند میشود که انگار در هم میریزد.
هوش مصنوعی: هر لحظه آتشی تازه از دل بر جانم میافتد، ای ایزد، ای مرگ، رحم کن بر من که این حرارتها جانم را میسوزاند.
هوش مصنوعی: به خاطر اشکهایم بدبخت شدم و هیچگاه برای من خوشبختی از این دنیا و ستارهها به دست نیامد.
هوش مصنوعی: از میان هفتاد و دو ملت، به خاطر عشق تو، جامی درست کردهاست. هیچ عاشقی مانند تو مذهب ندارد، جز اینکه از اصول مذهبی خود دست بردارد و به عشق رو بیاورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بسی شب با مهی بودم کجا شد آن همه شبها
کنون هم هست شب، لیکن سیاه از دود یاربها
خوش آن شبها که پیشش بودمی گه مست و گه سرخوش
جهانم میشود تاریک چون یاد آرم آن شبها
همیکردم حدیث ابرو و مژگان او هردم
[...]
مه من در شبستان چونکه نو شد جام می شبها
نماید از شفق می از حباب ریزه کوکبها
دهن شد چشمه حیوان ترا از عین نایابی
دو لعل جانفزای دلکشت آن چشمه را لبها
بیا ای ساقی مهوش بده آن جام چون آتش
[...]
من و بیداری شبها و شب تا روز یاربها
نبیند هیچکس در خواب، یارب! اینچنین شبها
گشادی تا لب شیرین به دشنام دعاگویان
دعا میگویم و دشنام میخواهم از آن لبها
خدا را! جان من، بر خاک مشتاقان گذاری کن
[...]
نشان تیر آهم گشتهای آسمان شبها
ترا بر سینه پیکانهاست هرسو نیست کوکبها
دل بیخود درون سینه دارد فکر زلفینت
بسان مرده کش مونس قبرند عقربها
خطست آن یا برآمد دود دل از بس که محبوبان
[...]
ز شهر دوست میآیم پیام عشق بر لبها
به تلقینی کنم آزاد طفلان را ز مکتبها
بگو منصور از زندان اناالحق گو برون آید
که دین عشق ظاهر گشت و باطل ساخت مذهبها
چُو من هر کَس طبیبی دارد ، از زحمت چه غم دارد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.