گنجور

 
جامی

یار رفت از دیده لیکن روز و شب در خاطر است

گر به صورت غایب است اما به معنی حاضر است

عاشق اندر ظاهر و باطن نبیند غیر دوست

پیش اهل باطن این معنی که گفتم ظاهر است

در حضور دوست هر جانب نظر کردن خطاست

یک زمان حاضر نشین ای دل که جانان ناظر است

خاطرم خوش نیست هرگز جز به زیر بار عشق

پیش عاشق هر چه جز عشق است بار خاطر است

عاشق درویش تا دانست ذوق صبر و شکر

بر جفاهای تو صابر وز بلاها شاکر است

آن دهان را سر غیب الغیب دان کز شرح آن

هم اشارت مانده عاجز هم عبارت قاصر است

آن پریرو را به افسون سخن تسخیر کرد

زان سبب گویند شاعر نیست جامی ساحر است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

عنبر است آن حلقه گشته زلف او یا چنبر است

چنبر است آری ولیکن چنبر اندر عنبر است

اصل او از زنگ و بر یک اصل او سیصد شکن

هر شکنجی را که بینی ز اصل او سیصد سر است

هر سری را باز سیصد بند گوناگون چنانک

[...]

قطران تبریزی

شهریارا خرمی کن کاول شهریور است

با دلارامی که با هر شادئی اندر خور است

جان و دل را مونس است و با گل و با نرگس است

نوبهار مجلس است و آفتاب لشگر است

این جهان همچون صدف گشت و تو او را گوهری

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
سوزنی سمرقندی

ای جوانبختی که تخت بختت از کیوان براست

در فلک فرمانبر رأی تو سعد اکبر است

بر بداندیشان تو بهرام کینه گستر است

مجلس بزم ترا خورشید رخشان ساغر است

چون قدح گیری بمجلس زهره چون رامشگر است

[...]

عطار

ذره‌ای اندوه تو از هر دو عالم خوشتر است

هر که گوید نیست دانی کیست آن کس کافر است

کافری شادی است و آن شادی نه از اندوه تو

نی که کار او ز اندوه و ز شادی برتر است

آن کزو غافل بود دیوانه‌ای نامحرم است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
امیرخسرو دهلوی

کوس شه خالی و بانک غلغلش درد سر است

هر که قانع شد به خشک و تر شه بحر و بر است

تا ز هر بادی به جنبی ، پا به دامن کش چو کوه

کادمی مشتی غبار و عمر باد صرصر است

شکرگو ، ار فقر نفست را کشد ، زیرا خلیل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه