گنجور

 
جامی

منشور دولتی که ز عشقم میسر است

طغرایش آن خطی ست که بر دور ساغر است

با من ز سعد و نحس مزن دم که خط جام

حرز امانم از خطر چرخ و اختر است

بودم به خواب خوش که رسید از حریم دیر

پیری که رشحه قدحش رشک کوثر است

گفت ای پسر دریغ بود نقد زندگی

در دست آن حریف که مرگش برادر است

برخیز و باده خور که تو را خوابگاه عیش

بیرون ز مهد نه پدر و چار مادر است

ساقی بیا که عشوه گیتی ز ره نبرد

آن را که نشئه می لعل تو در سر است

درده زلال خضر که رفت آنکه گفتمی

زهد مرا اساس چو سد سکندر است

جامی مشو فریفته کین چرخ کوژپشت

چون حلقه از نشیمن اقبال بر در است

در ظل او گریز که عنقای همتش

بر باز زر جناح فلک سایه گستر است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سوزنی سمرقندی

فریاد من همیشه از این ایر کافر است

ایر است و با عذاب است و سنگر است

وصفش ترا بگویم اگر خورده نیستی

ور خورده ای صفات وی از منت باور است

ادیب صابر

شمشاد قد و لاله رخ و یاسمین بر است

با سرو و گل به قامت و عارض برابر است

دایم غلام و چاکر یاقوت و شکرم

کو را لب و حدیث ز یاقوت و شکر است

گفتم ز خط و زلف تو بر جان من بلاست

[...]

خاقانی

ای دل به عشق بر تو که عشقت چه درخور است

در سر شدی ندانمت ای دل چه در سر است

درد کهنت بود برآورد روزگار

این دردِ تازه‌روی نگوئی چه نوبر است

شهری غریب دشمن و یاری غریب حسن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
سید حسن غزنوی

جان را ز عارض و لب او شیر و شکر است

دل را ز طره و رخ او مشک و عنبر است

هم دل در آن وصال چو با عنبر است مشک

هم جان در آن فراق چو با شیر شکر است

آشوب عقلم آن شبه عاج مفرشست

[...]

ظهیر فاریابی

گفتار تلخ از آن لب شیرین نه در خورست

خوش کن عبارتت که خطت هرچه خوشتر است

بگشای لب به پرسش من گرچه گفته ام

کان قفل لعل بابت آن درج گوهر است

تا بر گرفتی از سر عشاق دست مهر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه