قربان شدن به تیغ جفای تو عید ماست
جان می دهیم بهر چنین عید عمرهاست
آن را که دید شکل خوشت بامداد عید
پروای عید و ذوق تماشای او کجاست
صد جان فدای قد تو کز جویبار حسن
هرگز یکی نهال بدین نازکی نخاست
در دیده خاک پای تو گر زانکه هست حیف
بر ما مگیر کین گنه از جانب صباست
شب داستان هجر فرو ریخت اشک من
لعلش به خنده گفت که باز این چه ماجراست
جامی مدام غنچه صفت تنگدل مباش
کز غم چو لاله بر دلم این داغ ها چراست
تا برفروخته ست رخ آن شمع دلفروز
در هر که بنگری به همین داغ مبتلاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و فراق و زیبایی معشوق است. شاعر از قربانی شدن به خاطر عشق خود سخن میگوید و عید مشاهدهی زیبایی معشوق را جشن میگیرد. او به نازکی و جذابیت معشوق اشاره میکند و از این که عشقش باعث غم و درد در دلش شده، ابراز ندامت میکند. شاعر حسرت و اشک خود را در شب هجران بیان میکند و به تأثیر زیبایی معشوق بر دیگران نیز اشاره دارد که همه در داغ عشق گرفتارند. در کل، شعر نمایانگر احساسات عمیق و دلتنگی ناشی از عشق و فراق است.
هوش مصنوعی: ما با جان و دل برای گذراندن چنین عیدی که به خاطر ظلم و ستم توست، قربانی میشویم و این برای ما جشن و شادی است.
هوش مصنوعی: آن کسی که صبح عید زیبایی تو را دید، حالا در جستجوی خوشحالی و لذت تماشای تو کجاست؟
هوش مصنوعی: صدها جان من فدای قامت تو میشود، زیرا از جویبار زیبایی، هیچ درختی به نازکی تو رشد نکرده است.
هوش مصنوعی: اگر در چشمان ما گرد و غبار پای تو نشسته، باز هم ما را سرزنش نکن، زیرا این گناه از سوی نسیم است.
هوش مصنوعی: در دل شب، وقتی یاد معشوقبه من دست داد، اشکهای من به خاطر دوریاش ریخت. اما لبخند زیبای او به من گفت که این بار چه داستانی در پیش است.
هوش مصنوعی: ای انسانی که مانند غنچه حسود و تنگدل هستی، نگذار که غمها همچون لالههای دل شکسته مرا بیازارند و دردهای عمیق را در قلبم بگذارند.
هوش مصنوعی: تا وقتی که چهره آن شمع جذاب روشن است، هر کسی که به او نگاه کند، به همین درد و سوز مبتلاست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
درد مرا بگیتی دارو پدید نیست
دردی که از فراق بود درد بی دواست
گنجی است عاشقان را صبر ار نگه کنی
کو روی زرد سرخ کند پشت گوژ راست
ای فعل تو ستوده و گفتارهات راست
دایم ترا بفضل و بآزادگی هواست
از کوشش تو شاه، بهر جای هیبتست
وز بخشش تو میر بهر خانه یی نواست
فضل ترا همی نبود منتهی پدید
[...]
این تخت سخت گنبد گردان سرای ماست
یا خود یکی بلند و بیآسایش آسیاست
لا بل که هر کسیش به مقدار علم خویش
ایدون گمان برد که «خود این ساخته مراست»
داناش گفت «معدن چون و چراست این»
[...]
ای با خدای و با همه خلق خدای راست
از داد و راستی همه پیروزئی تراست
ملک تو همچو رنج بداندیش تو فزون
رنج تو همچو ملک بداندیش تو بکاست
طبع تو پاک و جان تو پاک و تن تو پاک
[...]
اندر تنور روی چو سوسن فرو بری
چون شمع و گل برآری بازار تنور راست
تا بر سر تنوری می ترسم از تو ز انک
طوفان نوح گاه نخست از تنور خاست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.