گنجور

 
جامی

لاله قدح باده و گل شاهد رعناست

گلبانگ زنان مرغ چمن مطرب گویاست

بخرام سوی باغ که شادی و طرب را

بی سعی تو و من همه اسباب مهیاست

تا گل تتق غنچه ز رخسار گشاده ست

نرگس همه تن چشم شده بهر تماشاست

سبزه کشد از سوزن زنگار گرفته

خاری که شکسته ز دی اندر جگر ماست

بر صورت نرگس بگشا چشم که گویی

پیراهن خورشید عیان عقد ثریاست

یا بر کف سیمین بدنی جام زر است آن

کز هر سویش انگشت چو سیم آمده پیداست

بهر قبسی ز آتش گل شاخ شکوفه

از جیب برون کرده چو موسی ید بیضاست

سرکرده فرو خرقه کبودی ست بنفشه

کز سبزه به زیر قدمش سبز مصلاست

این ابر بهار است که در سایه جودش

پر گوهر در گشته همه دامن صحراست

نی نی غلطم بلکه سراپرده عشرت

شاه از پی بخشش زده بر طارم میناست

جامی که زد از نو رقم این شعر بهاری

از برگ گیاهی چمن مدح شه آراست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

امروز به هر حالی بغداد بخاراست

کجا میر خراسانست، پیروزی آنجاست

ساقی، تو بده باده ومطرب تو بزن رود

تا می خورم امروز، که وقت طرب ماست

می هست ودرم هست و بت لاله رخان هست

[...]

ابوسعید ابوالخیر

امروز به هر حالی بغداد بخاراست

کجا میر خراسانست پیروزی آنجاست

ناصرخسرو

گویند عقابی به در شهری برخاست

وز بهر طمع پر به پرواز بیاراست

ناگه ز یکی گوشه ازین سخت کمانی

تیری ز قضای بد بگشاد برو راست

در بال عقاب آمد آن تیر جگردوز

[...]

امیر معزی

ای صاحب اعلی دل تو عالم اعلاست

رای تو چو خورشید، درخشنده و والاست

گر دهر مُهَنّاست بدین عید همایون

این عید همایون به بقای تو مهناست

عالم به تو خرم شد و گیتی به‌ تو روشن

[...]

میبدی

شب هست و شراب هست و عاشق تنهاست

برخیز و بیا بتا که امشب شب ماست‌

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه