شمارهٔ ۱۱ - در صفت گوی بازی سلطان و مهمان شدنش بخانه یکی از فرزندان
ای فعل تو ستوده و گفتارهات راست
دایم ترا بفضل و بآزادگی هواست
از کوشش تو شاه، بهر جای هیبتست
وز بخشش تو میر بهر خانه یی نواست
فضل ترا همی نبود منتهی پدید
آنرا که از شماره برون شد چه منتهاست
چوگان زدی بشادی با بندگان خویش
چوگان زدن ز خلق جهان مر ترا سزاست
گوی ترا ستاره نیایش کندهمی
گوید که قدر و منزلت و مرتبت تراست
من خواهمی که چون تو بمیدان شتابمی
کانجای جای مرتبت و عز و کبریاست
گر اختیار مابود آنجای جای ماست
آنجایگاه بودن ما نه بدست ماست
گوی تو بر ستاره شرف دارد ای امیر
گوی به از ستاره، به جز مر ترا کراست
این جاه و این شرف ز تو گوی ترا فزود
تو آگهی که این سخن بنده است راست
پیدا بود که گوی ترا تا کجاست قدر
پیدا بود که گوی ترا تا کجا بهاست
گویی بخدمت تو بدین جایگه رسید
گو را بر آسمان سخن افتاد و نام خاست
گرماکه بندگان تو باشیم بگذریم
از آسمان بمنزلت و مرتبت رواست
آنکس که بنده تو شد ای شاه بنده نیست
آنکس که بنده تو شد ای شاه پادشاست
ای میزبان لشکر سلطان و آن خویش
امروز میزبان چو تو اندر جهان کجاست
مهمان تو به خوان تو برحق گمان برد
گوید که از خدای مرا این شرف عطاست
چون بنگرد بزرگی بیند بدست چپ
چون بنگرد سعادت بیند بدست راست
تا این سمای روی گشاده نه چون زمی است
تا این زمین باز کشیده نه چون سماست
اندر جهان تو باش او پدر میزبان خلق
کاین عادت از ملوک جهان خاصه شماست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ستایش از یک شاه یا امیر میپردازد و ویژگیهای مطلوب او را توصیف میکند. او اشاره میکند که این شاه به دلیل بزرگواری و فضا و فضیلتش، در دل مردم و در جامعه محبوب است و بخاطر بخشش و تلاشهایش، دیگران را به سرزمین خوب و خوشبختی هدایت میکند. شاعر همچنین به جایگاه و مرتبت این شاه اشاره میکند و میگوید که هیچکس به اندازه او شایستهی این مقام و عزت نیست. او از خداوند میخواهد که این شرف و عزت را حفظ کند و در نهایت به این نتیجه میرسد که بندهی این شاه بودن، در واقع به معنای پادشاه بودن است. شاعر تاکید میکند که مهمان این شاه، مهمان خداوند است و این مقام و شأن از سوی خدا به او عطا شده است.
هوش مصنوعی: تو به خاطر اعمال خوبت مورد ستایش قرار گرفتهای و سخنانت همیشه حقیقت دارد. فضل و آزادگی تو باعث این همه تحسین شده است.
هوش مصنوعی: از تلاش و کوشش تو، شکوه و عظمت به هر جا رسیده است و به خاطر بخششهای تو، در هر خانهای آواز و خوشی وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر کسی از شمارش و تعداد خارج شده باشد، نشاندهنده این است که فضیلت و خوبیاش بهطور واضح و روشن نمایان میشود و نیازی به حد و مرز ندارد.
هوش مصنوعی: تو با بندگان خود شادمانی کردهای و به بازی چوگان مشغولی، پس این بازی کردن با خلق و مردم جهان برای تو شایسته و مناسب است.
هوش مصنوعی: ستارهها برای تو دعا میکنند و به تو میگویند که دارای چه ارزش و مرتبه بالایی هستی.
هوش مصنوعی: من میخواهم مانند تو به میدان بیفتم و در آنجا جایگاه و مقام بلند و بزرگی داشته باشم.
هوش مصنوعی: اگر اختیار با ما بود، آنجا که هستیم جای ماست، اما بودن ما در آنجا به دست خود ما نیست.
هوش مصنوعی: ای امیر، تو دارای ارزشی بیشتر از ستارهها هستی. گوی، به معنای سنگ قیمتی، از ستاره بهتر است و هیچ کس جز تو شایسته این مقام نیست.
هوش مصنوعی: این مقام و فضیلت که به تو افزوده شده، از خود تو سرچشمه میگیرد. تو هم میدانی که این حرف، حقیقتی است که من به عنوان یک زیر دست بیان میکنم.
هوش مصنوعی: این بیت میگوید که به وضوح مشخص است که ارزش و ظرفیت تو تا کجا است. یعنی تواناییها و قابلیتهایت به خوبی قابل تشخیص است و این موضوع به روشنی نمایان است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که من در این مکان به خدمت تو رسیدهام. مانند اینکه سخن به آسمان رفته و نامی بلند برآورده است.
هوش مصنوعی: اگر ما بندگان تو باشیم، پس عبور از آسمان و جایگاه و مقام برتر برای ما جایز است.
هوش مصنوعی: کسی که خود را به تو میسپارد، ای پادشاه، در واقع بنده نیست؛ بلکه او کسی است که در مقام پادشاهی تو را ارج مینهد و به تو افتخار میکند.
هوش مصنوعی: ای میزبان لشکر سلطان و آن خویش، امروز کجا در دنیا کسی مانند تو وجود دارد که همچون تو از مهماننوازی برخوردار باشد؟
هوش مصنوعی: مهمان تو وقتی به سفرهات مینشیند، به درستی فکر میکند که این جایگاه و احترام از طرف خداوند به او داده شده است.
هوش مصنوعی: وقتی به دور و برش نگاه میکند، از دست چپ خود بزرگی و عظمت را میبیند و وقتی به سمت راست مینگرد، خوشبختی و سعادت را مشاهده میکند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که آسمان با زیبایی گشوده است، مانند زمین نیست و تا زمانی که زمین گسترده است، شبیه آسمان نیست.
هوش مصنوعی: در این دنیا تو باید همچون پدری برای مهمانان مردم باشی، زیرا این رفتار از خصایص شاهان و افراد بزرگ است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
درد مرا بگیتی دارو پدید نیست
دردی که از فراق بود درد بی دواست
گنجی است عاشقان را صبر ار نگه کنی
کو روی زرد سرخ کند پشت گوژ راست
ای وعده تو چون سر زلفین تو نه راست
آن وعده های خوش که همی کرده ای کجاست
با من همه حدیث وفا داشتی عجب
آگه نبوده ام که ترا پیشه جز وفاست
دل بر تو بستم و بتو بس کردم از جهان
[...]
این تخت سخت گنبد گردان سرای ماست
یا خود یکی بلند و بیآسایش آسیاست
لا بل که هر کسیش به مقدار علم خویش
ایدون گمان برد که «خود این ساخته مراست»
داناش گفت «معدن چون و چراست این»
[...]
ای با خدای و با همه خلق خدای راست
از داد و راستی همه پیروزئی تراست
ملک تو همچو رنج بداندیش تو فزون
رنج تو همچو ملک بداندیش تو بکاست
طبع تو پاک و جان تو پاک و تن تو پاک
[...]
اندر تنور روی چو سوسن فرو بری
چون شمع و گل برآری بازار تنور راست
تا بر سر تنوری می ترسم از تو ز انک
طوفان نوح گاه نخست از تنور خاست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.