هر دم به دیده دگری خانه می کنی
هم خانگی به مردم بیگانه می کنی
دل را نشان به زاویه هجر می دهی
دیوانه را مقام به ویرانه می کنی
دستم گرفته غوطه دهی در خم ای سپهر
چون خاک قالبم گل پیمانه می کنی
ای شمع بزم حسن تو را گرم می کند
دلسوزیی که بر سر پروانه می کنی
می پروری ز گریه دلا مهر خال او
از فیض ابر تربیت دانه می کنی
بگشا گره ز طره مشکینش ای صبا
تا چند جعد سنبل تر شانه می کنی
جامی دگر به مدرسه رفتن وظیفه نیست
وقت است اگر عزیمت میخانه می کنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.