تا کیم خاطر آسوده به غم رنجه کنی
جان فرسوده ام از تیغ ستم رنجه کنی
گفته ای کم کنمت رنجه چه رنجی بسیار
رنجش من همه آن ست که کم رنجه کنی
گرچه دیده ست بسی رنج ز چشمم قدمت
چشم بر راه تو دارم که قدم رنجه کنی
از غم نامه و نام تو خرابم چه شود
که به حرفی دو سه یک بار قلم رنجه کنی
تنگ شد شهر وجود از تو رقیبا بر من
قدم آن به که به صحرای عدم رنجه کنی
ستم از دست تو باشد کرم آن دولت کو
که تو دستی پی قتلم ز کرم رنجه کنی
جامی از دیده قدم کن چه روی بر در یار
حیف باشد که به پا خاک حرم رنجه کنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.