گنجور

 
جمال‌الدین عبدالرزاق

پوستینی بخواستیم از تو

تا زمستان بسر بریم در آن

حرمت ما بر تو بود چنانک

حرمت پوستین بتابستان

بده ایخواجه پوستینم هین

پیشتر زانکه پوستینت هان